فصل اول: خاطرات حمید حاجی عبدالوهاب

ورود امام به میهن

‏جریان استقبال از حضرت امام واقعاً تاریخی بود؛ واقعیت این است که ‏‎ ‎‏هیچ کس باورش نمی شد چنین استقبالی به عمل آید‏

‏آن روز تعداد قابل توجهی از مردم در خانه ها مانده بودند تا از طریق ‏‎ ‎‏تلویزیون، ورود امام را ببینند؛ چون قبلا اعلام شده بود که برنامه ورود ‏‎ ‎‏امام پخش خواهد شد. وقتی تلویزیون برنامه استقبال را پخش نکرد، ‏‎ ‎

کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 45
‏خیلی از مردم تلویزیونها را به عنوان اعتراض وسط خیابان آوردند و ‏‎ ‎‏شکستند و بلافاصله به خیابانها ریختند.‏

‏آن لحظه ای که امام به بهشت زهرا نزدیک شد، مردم بلیزر حامل امام ‏‎ ‎‏را روی دست بلند می کردند. شهید صدوقی ‏‏ - خدا بیامرز - با لهجه ‏‎ ‎‏شیرین یزدی از بلندگو التماس می کرد که تو را به خدا به این پیرمرد ‏‎ ‎‏رحم کنید؛ منظورش حضرت امام بود. بالاخره با هر لطایف الحیلی امام ‏‎ ‎‏را سوار هلیکوپتر کردند. من نزدیک جایگاه بودم. هلیکوپتر می خواست ‏‎ ‎‏روی زمین بنشیند، ولی جا نبود. عده ای کمربندهایشان را باز کردند و ‏‎ ‎‏مردم را پراکنده کردند تا یک سایت و به قول معروف یک پَدی به وجود ‏‎ ‎‏بیاید تا هلی کوپتر بتواند بنشیند. سرانجام هلیکوپتر به زمین نشست و امام ‏‎ ‎‏سخنرانی تاریخی خود را انجام داد. اکثر قریب به اتفاق مردمی که آن ‏‎ ‎‏روز در تهران‏‏ بودند به طور میانگین 15 تا 30 کیلومتر راه رفتند. تعدادی ‏‎ ‎‏از مردم از فرودگاه مهرآباد و تعدادی هم از مرکز شهر حرکت کرده و به ‏‎ ‎‏بهشت زهرا رسیده بودند. من با بچه های کوچکم به همراه برادرانم به ‏‎ ‎‏طرف بهشت زهرا راه افتادیم. کمیته های انقلاب اسلامی هم به شکل ‏‎ ‎‏خودجوش به وجود آمد. کمیته رفاه [ استقبال] هم در حقیقت کمیته ای ‏‎ ‎‏بود که عمدتاً به منظور استقبال از امام شکل گرفت. افراد را در مسیرهای ‏‎ ‎‏مختلف تقسیم بندی کرده بودند.‏

 

کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 46