فصل اول: خاطرات حمید حاجی عبدالوهاب

رونق مارکسیست / جو جامعه

‏در دانشگاه علم و صنعت، در آن مقطع زمانی برگ برنده در فضای ‏‎ ‎‏مبارزاتی در اختیار کمونیستها بود. عمدتاً مارکسیست بودن برای خیلی از ‏‎ ‎‏جوانها نوعی ارزش محسوب می شد.‏

‏فضای کلی جامعه از جمله محیط های دانشگاهی، توسط نظام به ‏‎ ‎‏سمت بی تفاوتی و لاابالی گری سوق داده می شد. فیلمهای سینمایی در ‏‎ ‎‏نهایت فساد بودند. بعضی اوقات با خودم فکر می کنم اگر این نظام ادامه ‏‎ ‎‏می یافت، معلوم نبود ما در فساد تا کجا جلو می رفتیم. فضای آن زمان ‏‎ ‎‏فضایی نبود که جوانها را به فکر کردن و یا حتی درس خواندن وادار ‏‎ ‎‏کند. الگوهایی که معرفی می شدند، هنرپیشه های مبتذل و عناصر ‏‎ ‎‏بی تفاوت و یا افرادی بودند که نمی توانستند منشأ تحولی برای کشور ‏‎ ‎‏باشند. در آن دوره تعداد محدودی از افراد روحیه مبارزاتی داشتند که به ‏‎ ‎‏دو دسته تقسیم می شدند: دسته اول جوانهایی بودند که به سمت ‏‎ ‎‏مارکسیسم می رفتند. آنان مارکسیسم را نه از موضع تقابل با دین اسلام، ‏‎ ‎‏بلکه به جهت داشتن آوازهِ روحیه ضدامپریالیستی و دفاع از طبقه کارگر ‏‎ ‎‏و قشر مظلوم انتخاب می کردند. مارکسیستها می گفتند: « دین افیون ‏‎ ‎‏توده هاست.» بعضی از آنها به تدریج که مطالعه می کردند به این نتیجه ‏‎ ‎‏می رسیدند که بگویند: «بله، دین افیون توده هاست.» اما همین روحیه در ‏‎ ‎‏حقیقت باعث پذیرش التقاط در سازمان مجاهدین خلق شد؛ یعنی به ‏‎ ‎‏مارکسیسم به عنوان علم مبارزه نگاه می کردند و اساساً به این سمت ‏‎ ‎‏حرکت می کردند که دین را از دریچه علم معرفی نموده و حقانیت آن را ‏‎ ‎

کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 21
‏مطرح کنند.‏

‏پرچمدار این موضع [نگاه به دین از دریچه علم] در ایران‏‏ مهندس ‏‎ ‎‏بازرگان‏‏ و جریان فکری او بود که سعی می کرد در نهضت آزادی به ‏‎ ‎‏وسیله مباحث گوناگون این کار را انجام دهد.‏

‏جریان دیگری هم به تدریج شکل گرفت و آن جریان دکتر علی ‏‎ ‎‏شریعتی‏‏ بود. او به جهت نگاه جامعه شناسانه به مسالهِ دین و طرح ‏‎ ‎‏الگوهای دینی نوعی انگیزهِ مبارزاتی را در جوانها زنده می کرد و با اقبال ‏‎ ‎‏قابل توجهی رو به رو بود. همان طور که اشاره کردم، ما در دبیرستان ‏‎ ‎‏کتابهای شریعتی را می گرفتیم و به شکل تیمی مطالعه می کردیم و دربارهِ  ‏‎ ‎‏آنها صحبت می کردیم. او قلم شیرین و صحبت های گیرایی داشت. ‏‎ ‎‏خوب، جامعهِ ما عموماً اسلامی بود، خانوادهِ مذهبی داشتیم و دوست ‏‎ ‎‏داشتیم که زندگی اجتماعی و باورهای فکری خودمان را از موضع ‏‎ ‎‏مذهبی دنبال کنیم. این نوع نگاه به دین نگاه جدیدی در آن مقطع ‏‎ ‎‏محسوب می شد، به خصوص که دکتر شریعتی مارکسیستها را نقد می کرد ‏‎ ‎‏واز طرف دیگر هم سعی می کرد حقانیت مذهب را مطرح کند. به تدریج ‏‎ ‎‏جلسات استاد مرتضی مطهری‏‏ هم شکل گرفت و حسینیهِ ارشاد پاتوق ‏‎ ‎‏خوبی برای این گونه مجالس و محافل بود. عمدتاً بچه هایی که به ‏‎ ‎‏دانشگاه راه پیدا می کردند و روحیهِ مبارزاتی داشتند کم و بیش با حسینیهِ ‏‎ ‎‏ارشاد مرتبط می شدند.‏

‏در حقیقت دربارهِ دکتر شریعتی‏‏ نمی توان گفت که دنبال یک جریان ‏‎ ‎‏سازمان یافته تحت عنوان حزب و گروه و... بود، ولی درصدد ‏‎ ‎‏جریان سازی بود و جریان سازی اش در حقیقت احیای تفکرات دینی ‏‏بود، ‏‎ ‎‏منتهی از دریچه ِ جامعه شناسی و چون اطلاعات جامعه شناسی و مطالعات ‏‎ ‎

کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 22
‏ایشان زیاد بود و تحصیل کرده خارج بود، نسبت به ایشان اقبال قابل ‏‎ ‎‏توجهی نشان داده می شد. حتی خود شهید مطهری‏‏ نسبت به ایشان ‏‎ ‎‏موضع جذب داشت و جریانهای مذهبی مبارز هم او را رد نمی کردند. ‏‎ ‎‏مجاهدین خلق هم به سمت جذب دکتر شریعتی حرکت کردند تا در ‏‎ ‎‏صورت امکان او را به مجموعهِ خودشان وارد کنند ولی او قبول نکرد. ‏‎ ‎‏جریان های دیگر از جمله نهضت آزادی هم به دنبال این بودند که او را ‏‎ ‎‏به خودشان منتسب کنند، ولی او در هیچ جریان تشکل یافتهِ تابلودار ‏‎ ‎‏وارد نشد. چون طرح مسأله از موضع یک شخص غیر روحانی و ‏‎ ‎‏تحصیل کردهِ خارج بود، نگاه جدیدی بود و اقبال قابل توجهی نسبت به ‏‎ ‎‏ایشان نشان داده شد. شاید مثل اقبال لاهوری‏‏ در پاکستان‏‏ که چهره ای ‏‎ ‎‏غیر روحانی محسوب می شد، اما فرد باسواد و با انگیزه ای بود و در دوره ‏‎ ‎‏خودش توانست انگیزه های زیادی ایجاد کند و تحولاتی در جامعهِ آن ‏‎ ‎‏روز پاکستان به وجود بیاورد، به شریعتی هم از این موضع نگاه می شد.‏

‏مطالعهِ آثار شریعتی‏‏، به نظر من عامل مهمی بود و جلوی خود ‏‎ ‎‏باختگی جوانان را می گرفت. در آن مقطع خیلی از بچه ها وقتی ‏‎ ‎‏می خواستند از نماز دفاع کنند می گفتند: خوب، بالا خره مثل یک کار ‏‎ ‎‏ورزشی است. یعنی دفاع از نماز به دفاع از حرکات نماز خلاصه می شد ‏‎ ‎‏و به مفاهیم عمیق آن توجه نمی شد. شریعتی در این باره باب جدیدی ‏‎ ‎‏باز کرد. او بعضی از این مفاهیم را از دریچهِ جامعه شناسانه کاوید و ‏‎ ‎‏قدری عمیق تر این مفاهیم را نشان داد. به نظر من، این موضوع کمک ‏‎ ‎‏کرد تا اقشار مختلف، به خصوص جوانها، راجع به دین تفکر عمیق تری ‏‎ ‎‏داشته باشند و بیشتر فکر کنند. ایجاد انگیزه مقدمه بسیار خوبی بود. در ‏‎ ‎‏آن سالها جریانهای اصیل و مذهبی هم خاموش بودند. وضعیت مثل ‏‎ ‎

کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 23
‏سالهای 1341 و 1342 نبود که همه جا منبر و سخنرانی و حرف و ‏‎ ‎‏حدیث باشد. محور مبارزه عمدتاً دانشگاه و دانشگاهیان بودند و گرایش ‏‎ ‎‏عمده به آن بود. در زندان هم - آن موقع که دستگیر شدم - غلبه با ‏‎ ‎‏مارکسیستها بود. با اوج گیری انقلاب، به تدریج مذهبی ها اضافه شدند و ‏‎ ‎‏توانستند قشر قابل توجهی را تشکیل دهند. واقعیت به این شکل بود، ‏‎ ‎‏نظام شاهنشاهی هم بعدها متوجه شد که خطر اصلی همین ها هستند و ‏‎ ‎‏چون می دانست جامعه، جامعه مسلمانی است، تلاش داشت با بچه های ‏‎ ‎‏مسلمان تحت عنوان مارکسیست اسلامی و امثال آن برخورد کند تا مردم ‏‎ ‎‏نسبت به آنها سمپاتی پیدا نکنند‏‎.‎

 

کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 24