فصل اول: خاطرات حمید حاجی عبدالوهاب

مفاسد اخلا‏قی / روابط نامشروع

‏فساد در آن دوره بسیار زیاد بود و مسایل جنسی عدیده ای اتفاق می افتاد ‏‎ ‎‏که شاید گفتنش درست نباشد.‏

‏یکی از آنها را که خودم شاهد بودم، این بود که معاون فرمانده ‏‎ ‎

کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 17
‏گروهان یکی از پاسگاههای منطقه تنکابن‏‏، با این که زن وهفت - هشت ‏‎ ‎‏بچه داشت، به یک تازه عروس تجاوز کرده بود. من در جریان کار قرار ‏‎ ‎‏گرفتم و پدر تازه عروس را وادار کردم که شکایت کند. شکایت او به ‏‎ ‎‏گروهان مرکز تنکابن رسید. بعد متوجه شدیم که در اثر این شکایت آن ‏‎ ‎‏معاون پاسگاه را احضار کرده، شش هزار تومان از او گرفته اند. سه هزار ‏‎ ‎‏تومان از آن را به پدر تازه عروس بیچاره داده اند و سه هزار تومان دیگر ‏‎ ‎‏را گروهان مستقر در تنکابن به حساب تلکه برای خودش برداشته است؛ ‏‎ ‎‏یعنی ناموس فروشی به قیمت شش هزار تومان.‏

‏این موارد زمینهِ مبارزه با نظام را در وجود من شعله ورتر می کرد. آن ‏‎ ‎‏ایام وضعیت راهها مناسب نبود. سربازها مریض ها را می گرفتند و با ‏‎ ‎‏چوب می بستند و سوار قاطر می کردند. خیلی از زنان باردار که درد ‏‎ ‎‏زایمان داشتند، بعضاً دو سه روز در راه بودند و خیلی هایشان از دست ‏‎ ‎‏می رفتند. پلهای چوبی رودخانه ها معمولا با یک سیلاب از بین می رفتند ‏‎ ‎‏و آدم مجبور بود تا گردن توی آب برود و حرکت کند. گاهی اوقات ‏‎ ‎‏فشار آب می توانست آدم را ببرد.‏

‏وضع بهداشت هم نامناسب بود. مدرسه ها فعالیتی نداشتند. من در آن ‏‎ ‎‏منطقه به عنوان یک فرد نمازخوان و روزه دار شهرت پیدا کرده بودم و به ‏‎ ‎‏خاطر ارتباطاتی که با مردم داشتم، یک چهره شناخته شده بودم. همین ‏‎ ‎‏معاونی که به خلافش اشاره کردم، روزی سراغ من آمد و گفت: اگر ‏‎ ‎‏بخواهی چیزی بگویی با جان خودت بازی کردی. چون من گفته بودم ‏‎ ‎‏هر کس می خواهد شکایت بنویسد قلم و کاغذ بیاورد، من شکایت اش را ‏‎ ‎‏مجانی می نویسم. این کار باعث شد نانِ آن معاون آجر شود. می گفت: ‏‎ ‎‏ این کارها را نکن. رییس پاسگاه و معاون پاسگاه با یک شکایت نویس زد ‏‎ ‎

کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 18
‏و بند داشتند. معمولا هر کسی وارد پاسگاه می شد تا شکایتی طرح کند، ‏‎ ‎‏معاون و رئیس او را پیش آن شکایت نویس می فرستادند.‏

‏آن روزها مزد شالیکاری پنج تومان بود و چون شالیکاری کار سختی ‏‎ ‎‏بود، این مزد تقریباً دو - سه برابر مزد عملگی محسوب می شد. این افراد ‏‎ ‎‏از کسی که برای طرح شکایت آمده بود، سریع پنج تومان می گرفتند، ‏‎ ‎‏بدون این که مشخص شود مشکل آن بنده خدا چیست.‏

‏این اقدام من مشکلاتی برای آنها به وجود آورده بود.‏

 

کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 19