دو سال اول متوسطه را در دبیرستانی نزدیک میدان قیام، حوالی مولوی  گذراندم. سال سوم دبیرستان را به مدرسه مروی آمدم. فعالیتهای  سیاسی -  اجتماعی من در آن دبیرستان اوج گرفت. در آن مقطع، بحث  
کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 9
حضور دکتر شریعتی، مرتضی مطهری و دوران شکوفایی فعالیتهای  انجمن حجتیه و این گونه تشکل ها بود. انجمن حجتیه خیلی حساب  شده فعالیت می کرد. بچه های دبیرستانی را انتخاب می کرد و در دوره های  خاصی به آنها آموزشهای لازم را می داد؛ هم از جهت سخنوری و هم به  جهت نفوذ در تشکیلات بهائیت.
      به دلیل سابقه و روحیه خاصی که داشتم،  عموماً با این بچه ها مرتبط  می شدم و با بعضی از آنها که در حقیقت به مارکسیسم گرایش پیدا  می کردند و خدا را قبول نداشتند،  بحث می کردم.
      بچه هایی هم بودند که به افکار دکتر شریعتی علاقه داشتند. به اردوها  و زیارتهایی که می رفتیم، کتابهای دکتر شریعتی را همراه خودمان  می بردیم و مطالعه می کردیم. رسالهِ حضرت امام را به بچه های انجمن  حجتیه معرفی می کردیم. در اثر همین صحبتها و ارتباطاتی که برقرار شد  با این که افکارشان با افکار امام سازگاری نداشت، ولی خیلی از آنها  مقلد امام شدند و توجیه شدند که از امام به عنوانِ مرجع تقلید، تقلید  کنند.
      این ارتباطات از طریق همکلاسی ها و دوستان و هم دوره ای ها، با  بچه های انجمن حجتیه برقرار می شد و همین موضوع باعث شد آنها با  کتابهای دکتر شریعتی آشنا شوند. ارتباط و دوستی ما، حتی در دوران  سربازی و پس از آن در دانشگاه ادامه داشت که به اصطلاح به صورت  هسته های خودجوشِ معترض به نظام فعالیت می کردیم.
      
         
      
      
        کتابخاطرات مبارزه و زندانصفحه 10