بخش اول: سیمای خمین

نظام معیشتی و اجتماعی خمین و ایران در اواخر قاجاریه

‏ ‏

‏در اواخر دوره قاجاریه اغلب مردم در روستاها و شهرهای کوچک دارای ماده گاو و بز و‏‎ ‎‏بزغاله بودند و جمعی هم گاو نر برای کشاورزی داشتند. خوشا آن ایام فارغ البال. از شیر‏‎ ‎‏و کره و روغن و ماست و پنیر و سرشیر اصل و ممتاز تمام مردم استفاده می کردند. هر‏‎ ‎‏چند روز، شیر به صورت دوره ای به یک نفر قرض داده می شد و به صورت گردشی در‏‎ ‎‏دوران بود. مراتع عمومی و بلامانع و مرکز استفادۀ عمومی بود. دولت و مالک و خان از‏‎ ‎‏استفاده از آن جلوگیری نمی کردند. گاو و گوسفندها و صاحبان آنها در رفاه و آسایش‏‎ ‎‏بودند. مزد کمی به گاو گله بان یا گوسفندچران نر و ماده گوسفند علیحده، و بره و بزغاله‏‎ ‎‏علیحده می دادند. سگی هم برای جلوگیری از گرگ داشتند و از بیابان علف و از‏‎ ‎‏صحراها یونجه و شبدر و غیره برای حیوانات تهیه می شد و مخارجی نداشت فقط یک‏‎ ‎‏مشکل بود و آن دزدهای سرگردنه و کوهها که شیوع داشت و گاهی به دهات و شهرها‏‎ ‎‏نیز حمله می کردند و مردم مسلح و در پناه علما و رجال با دزدها مبارزه می نمودند و قتال‏‎ ‎‏زیاد نبود. زنها کاملاً به خانه داری و مردها به کشاورزی یا تجارت در داخل بازار یا‏‎ ‎‏مسافرت برای حمل اجناس به خارج و حمل اجناس خارج مورد احتیاج به داخل،‏‎ ‎‏اشتغال داشتند و با صحت و درستی عمل می کردند. تقلب و دروغ اتفاقی بود. و‏‎ ‎‏اشخاص متقلب را مردم می شناختند.‏

‏ایام بهار اکثراً به کوه و صحاری دور برای تفریح و گردش پیاده یا با الاغ و قاطر و یابو‏‎ ‎‏و اسب و مادیان (که مادیان از اسب بیشتر بود) می رفتند. تربیت قاطر مشکل تر و تربیت‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 3
‏اسب هم مشکل بود. تعدادی مرد ورزیده بنام رایض‏‎[1]‎‏ بودند و کُرّه و قاطر را وقتی به‏‎ ‎‏هیجده ماه تقریبی می رسیدند به رایض می دادند که تربیت و رام و سواری کند. اسب و‏‎ ‎‏مادیان یاغی و قاطر یاغی تر بود تا بالاخره با لطایف الحیل آنها را آرام و پالان و زین و برگ‏‎ ‎‏و دهنه را قبول کنند، پایشان را می بستند الی غیرذلک. کاش قانون مراتع و تقسیم اراضی‏‎ ‎‏نیامده بود و ثبت اسناد، مراتع را برای متقاضیان ثبت نمی کرد. حتی رعیت ها (به اسم‏‎ ‎‏اصطلاحی آن وقت) و برزگرها و کشاورزان (به نام اصطلاحی امروز) همه مهماندار مردم‏‎ ‎‏می شدند. وضعشان بهتر از حالا بود هم گاو و گوسفند و بز و میش و بره و بزغاله و هم‏‎ ‎‏مرغ و خروس داشتند.‏

‏مردها در صحرا کار می کردند و شخم به وسیله گاو نر (ورزو) بود. خیش از وسایل‏‎ ‎‏کشاورزی بود که به گاو متصل می کردند و اکثراً برزگر داشتند. برزگر از سهم زارع‏‎ ‎‏(رعیت) یک ربع می برد و حق رعیت از سهم ارباب به تفاوت و جهات مختلف حداقل‏‎ ‎‏نصف و اکثراً دو ثلث و از دیم چهار خمس می برد به تفاوت جهات بذر گندم و غیره‏‎ ‎‏گاهی بالمناصفه بود گاهی به عهده رعیت بود. مالیات به عهده مالک و خرج قنات با‏‎ ‎‏مالک و جوی روبی و حفظ استخر (عِسِل) که محل جمع آوری آب در قنوات کم آب بود‏‎ ‎‏به عهده زارع بود.‏

‏عمل بسیار خوبی که من آن را بسیار مفید می دانستم و به کلی مطرود و متروک شد،‏‎ ‎‏این بود که رعیت سالی چند دانه مرغ و خروس به مالک بدهد و این باعث می شد که‏‎ ‎‏همه رعایا مرغ و خروس داشته باشند وتخم مرغهای مرغوب آن روز از دهات به شهر و‏‎ ‎‏از شهر به شهرهای بزرگ و بالاخره تهران برود و به خارج فروخته شود.‏

‏یک رسم دیگری بود که بسیار خوب بود آن دادن طراز گاو ماده و بز ماده و میش به‏‎ ‎‏رعایا بود. مالکین به هر رعیتی یکی دو ماده گاو و چند میش و بز ماده طراز می دادند و‏‎ ‎‏زارع در مقابل طراز نیم من، یک من کمتر یا زیادتر باید روغن به مالک بدهد و این گاو و‏‎ ‎‏گوسفند برای زارع هیچ خرج نداشت گاو گله بان برای گاوها و چوپان برای گوسفندها و‏‎ ‎‏مندال بان برای بره و بزغاله ها بود که سالی چند من گندم یا جو از زارع می گرفت و گاوها‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 4
‏و گوسفندها را به صحرا می برد و صحراها قرق و ملک دولت نبود، آنها از سبزه ها و‏‎ ‎‏علف صحراها می چریدند و می خوردند و شب که به منزل برمی گشتند دیگر گوسفندها‏‎ ‎‏هیچ خرجی نداشتند، ولی گاوها علف می خوردند. اگر در صحرا علف بود همان علف‏‎ ‎‏صحرا والا یونجه و شبدر (شفدر) و اضافات مو (انگور) و برگ درختان که مخارجی‏‎ ‎‏نداشت، مورد استفاده بود. (فقط در مواقع برف و زمستان نیز به تفاوت، بعضی در کوهها‏‎ ‎‏و صحراها محلی برای گاوها و گوسفندها داشتند و چوپان ها و گاو گله بان ها و‏‎ ‎‏مندال بان ها در آنجا می ماندند و بعضی که نداشتند و به ده می آمدند، پوست خربزه،‏‎ ‎‏هندوانه، خیار و میوه های ده و کاه سفید، کاه سبز و کاه یونجه و گاهی جو و بعضی‏‎ ‎‏حبوبات دیگر به حیوانها می دادند و نتیجه این گاوداریها فراوانی ماست و شیر و کره و‏‎ ‎‏پنیر و روغن بود که علاوه بر مصارف خود و سهمی که بابت طراز به مالک می دادند‏‎ ‎‏مقداری می فروختند و باقی لوازم زندگی را تهیه می کردند.‏

‏مردم روستا کثیراً باغ داشتند. باغ یا احداثی مالک بود یا احداثی زارع به اجازه و‏‎ ‎‏موافقت مالک. زمین و آب با مالک و بیل زدن و بریدن مو و اشجار و پیوند به عهده زارع‏‎ ‎‏و محصول یا دو سوم یا سه چهارم متعلق به زارع بود و در نتیجه رب و مربا و شیره و‏‎ ‎‏کشمش و گردو و بادام و قیسی و شیرشیره‏‎[2]‎‏ و نوشابه ها و آلوچه خشک در منزل رعایا‏‎ ‎‏بود و مرفه بودند که اگر مهمان وارد می شد، نان و خورِش و اغلب وسائل در خانه ها بود‏‎ ‎‏و با سر بریدن خروسی پذیرایی تکمیل می شد. که متأسفانه با سیاست بد و مغرضانه‏‎ ‎‏دولتیها به دروغ و یا تبلیغات سوء و مزورانه تمام آنها قطع شد. ‏

‏سوخت از هیزم گاو و مادیان و قاطر که شکلی از هیزم است و نیز از چوب درختان و‏‎ ‎‏زیادی های مو و بته (بوته) صحراها تأمین می شد و زنها بعضی پارچه ها و جوراب نخی و‏‎ ‎‏پشمی و قالی می بافتند و به علاوه سلوک مالک و ارباب با رعایا به خلاف آنچه می گویند‏‎ ‎‏خوب بود. به آنها بذر و گندم و پول قرض می دادند در گرفتاری آنها در ادارات کمک‏‎ ‎‏می کردند و رفتار دوستانه رعیتی و اربابی داشتند که بسیار عقلایی بود.‏


کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 5
‏از بهترین کارها قالی بافی به انواع مختلف بود که از صنایع بسیار مهم و قیمتی و‏‎ ‎‏صادراتی به شمار می رفت و حیف که با مشکلات روبرو شده است و تعداد زیادی زن و‏‎ ‎‏مرد برای مواد اولیه و ابریشم و پشم و نخ و رنگرزی و قالی بافی و تجارت و خرید و‏‎ ‎‏فروش امرار زندگی و سیادت می نمودند. زنها و دخترها مشغول به این امر بودند و منافع‏‎ ‎‏زیاد و خوب و مفید بود.‏

‏در بین جماعات بعضی رجال یا دولتی ها و حکام، زور می گفتند، تعدی می کردند،‏‎ ‎‏جریمه می گرفتند و گاهی کشتار به دار هم بود و عدلیه در آن اوقات نبود. محاضر شرع‏‎ ‎‏غیردولتی به شکایات رسیدگی و با بینه و شاهد و قسم قرآن اختلافات را رسیدگی و حل‏‎ ‎‏و فصل می کردند. صدر اعظم ها و درباریها مجال رسیدگی به نامه ها و تظلمات را داشتند‏‎ ‎‏و جواب می گفتند علمای ولایات نزد صدراعظم و بعضاً نزد شاه می رفتند‏‎[3]‎‏ و احکام‏‎ ‎‏می گرفتند که نزد علما ظالم و منظلم به مرافعه شرعیه بروند. حتی حشمت الدوله که‏‎ ‎‏بزرگترین و بالاترین رجال مناطق سلطان آباد عراق (اراک) خمین، گلپایگان، خوانسار و‏‎ ‎‏الیگودرز تا اصفهان و این مناطق بود‏‎[4]‎‏، برحسب دستور دربار با رعایا در عراق نزد مجتهد‏‎ ‎‏وقت باید به مرافعه برود؛ اینها بود ظلم هم بود.‏

‏به نماز و احکام اسلام، همه و از جمله مالک و رعیت و حتی حکام پایبند بودند. علما‏‎ ‎‏و روحانیها در غالب دهات بودند و نماز جماعت و روزه و مسجد و قرائت قرآن و مسائل‏‎ ‎‏رواج داشت. القاب امام جمعه شریعتمدار، شیخ الاسلام، صدرالعلما، شمس العلما و‏‎ ‎‏القاب زیاد و بعد از آن معتمدالسادات، شیخ الشریعه و نظایر آن بسیار بود و احکام برای‏‎ ‎‏القاب صادر می شد و دولت و سلطنت و ملک و سلطان و خاقان و حضور و همایون و این‏‎ ‎‏عناوین در ایران فراوان بود به وصفی که ناصرالدین شاه گفته بود که فلان لقب را که به‏‎ ‎‏فلان شخص دادیم (من از نام شخص معذورم) دیگر از القاب تفریط کردیم. ناصرالدین‏‎ ‎‏شاه شوخ و مزّاح هم بود. شخصی مبالغی تقدیم می کرد و برای اینکه به دو نفر لقب‏‎ ‎‏بدهد در جواب می نویسد:‏

‏ ‏

‏دوست به دنیا و آخرت نتوان داد      صحبت یوسف به از دراهم معدود‏

‏ ‏

‏کلمه دوست اشارۀ به دوست علی خان بوده و کلمه یوسف به میرزا یوسف مستوفی ‏‎ ‎‏یعنی این القاب را که در مقابل دراهم معدود به آنانکه معرفی شده اند نمی دهم.‏

‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 6

  • رام کننده اسب یا جانور وحشی، کسی که کره اسب را تربیت کند و به او راه رفتن بیاموزد.
  • شیرشیره: آب انگور که به روش سنتی گرفته می شد و در زمستانها یکی از گواراترین نوشیدنی های مورد استفادۀ مردم به حساب می آمد.ناشر
  • . شاه وقت به یکی از رجال دولت گفته بود به شما در زمان شاه مرحوم بهتر می گذشت یا زمان من عرض کرده بود در هیچ زمان! آن زمان ریش مطلوب بود، نداشتم و حال هم بی ریشی مرسوم و مطلوب است و من ریش دارم. کاش اسمش فراموش نشده بود.
  • . قبل از نخست وزیری آقای دکتر امینی و تصویب نامه به اصطلاح اصلاحات ارضی تا سال 1342 شمسی رجال و بزرگان و خوانین و شاهزادگان کثیراً یا اکثراً در دهات و بخشها ساکن بودند و به حفر قنات ها و تسطیح زمینها و کشت و کار و باغداری و ایجاد باغات میوه و غیر میوه و گاوداری و دامپروری و کشاورزی و احیای اراضی مشغول بودند و عمل اصلاحات ارضی تمام مصالح کشاورزی را زیر پا گذاشت و رجال و سرمایه های مولد کشاورزی و باغداری و دامداری دهات را رها و به تهران هجوم آوردند. سابق ایجاد محصولات و میوه و گوسفند و گاو و غیره را انجام می دادند و بعداً به جای ایجاد کشاورزی و غیره خودشان جزو مصرف کننده درآمدند و متأسفانه شخم و کشت و حفر قنات و استخر و عِسِل و گاو نر جای خود را به وسایل خارجی دادند و مقنی و مقنی باشی و حفر قنات و چاه که بسیار درست و منظم و مفید و ارزان بود حذف و منحل شد و ماشین آلات و متخصصین خارجی سرمایه های ایران را به دست گرفتند و ارزهای خارجی برای خرید وسایل خارجی رهسپار غرب شد و تا این تاریخ باز ادامه دارد و مع الاسف حالا هم که جمهوری اسلامی تشکیل شده متخصصین فلاحتی و مقنی گری و مقنی باشی از قلم افتاده و محصول بسیار کم شده و حتی کشاورزها از دهات به شهرها هجوم آورده و سرمایه ها از دست رفته است و تا سرمایه های کلان [در راه] ترویج کشاورزی و تولیدات به کار نیفتند، این قافله تا ابد لنگان لنگان خواهد بود.