بخش اول: سیمای خمین

جنگ امیر مفخم با سالارالدوله

‏ ‏

‏یکی از خوانین و سادات به اسم سعیدخان جاپلقی حسب الامر امیرمفخم با یدالله خان‏‎ ‎‏پسر امیر به جنگ سالارالدوله می روند و از ترس توپ که به ساختمان آنها خورده بود‏‎ ‎‏فرار کردند و برگشتند. سعیدخان در باغ امیرمفخم در امیریه خمین، خدمت امیر‏‎ ‎‏می رسد، امیر به او فحش می دهد و می گوید چرا برگشتید و فرصت جواب به او‏‎ ‎‏نمی دهد و یک کلوخ (کلوخ خاکی است که در اثر رطوبت به هم متصل است) برمی دارد‏‎ ‎‏و به بدن سعیدخان می زند و فحش می دهد سعیدخان که در قتل مرحوم آقا میرزا محمد‏‎ ‎‏مهدی خوانساری مقصر تام بود از روی زمین کلوخ برمی دارد و دو دستی تقدیم‏‎ ‎‏امیرمفخم می کند و قضیه خاتمه می یابد.‏

‏از جنگ با سالارالدوله و قصر شیرین و غرب یک مطلب کوتاه دیگر می نویسم.‏‎ ‎‏نصرت الله میرزا سردار حشمت برادر خانم امیرمفخم نیز با عده ای سرباز علیه‏‎ ‎‏سالارالدوله و له امیرمفخم در جنگ بود وقتی احساس می کند که سالارالدوله فتح‏‎ ‎‏می کند به سالارالدوله ملحق شد و به خدمت او رسید و از قشون امیرمفخم کنار رفت‏‎ ‎‏سالارالدوله در قسمت غرب پیشرفت کرد و سردار حشمت را به حکومت گلپایگان و‏‎ ‎‏خمین و خوانسار منصوب نمود سردار حشمت با حالت فتح و فیروزی به حشمتیه یک‏‎ ‎‏فرسخی خمین باغ و عمارت و ملک خود آمد من به اتفاق علما و مرحوم آخوند ملا‏‎ ‎‏محمد جواد ـ مسن ترین اسَنّ و اکبر علما ـ در ماه رمضان به دیدن او رفتیم من از اصفهان‏‎ ‎‏به خمین رفته بودم و با او و خانواده اش همگی روابط داشتیم و او مأمور دستگیری قاتل‏‎ ‎‏پدر ما هم بود و قاتل را دستگیر کرد وقتی به دیدن سردار حشمت رفتیم روزه نبود و‏‎ ‎‏مشغول کشیدن سیگار شد مرحوم آخوند گفت ماه رمضان روزه می خورید؟ میرزا‏‎ ‎‏رحیم خان فرنقی منشی سردار حشمت مجال به او نداد و گفت حضرت اقدس والا‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 30
‏مسافر هستند به قصد سفر حرکت کردند از حد ترخص گذشتند و افطار کردند بعد از‏‎ ‎‏سفر منصرف شدند و برگشتند بنابراین روزه نیستند اینجا هم برخورد سردار حشمت با‏‎ ‎‏امیرمفخم بعد از شکست سالارالدوله نوشتنی است.‏

‏بعد از شکست سالارالدوله که قطعاً موجب شکست نصرت الله میرزا سردار حشمت‏‎ ‎‏می شد مشارالیه مجدداً به امیرمفخم تسلیم شد و در قریه مزاین سه فرسخی خمین به‏‎ ‎‏خدمت امیرمفخم شوهر خواهر خود رفت و به او تعظیم کرد. امیرمفخم به او گفت از‏‎ ‎‏پایین عمارت که تعظیم کرده بود بالا بیاید و اجازه نشستن داد و نشست. به این ترتیب با‏‎ ‎‏امیر مفتخم باز ساخت و در خدمت او به مسافرت رفت.‏

‏ ‏

‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 31