بخش دوم: شرح حال خاندان ما

بازتاب شهادت سید مصطفی

‏ ‏

‏خبر شهادت به خمین و تهران و اصفهان و غیره رسید و مجالس تعزیه و ترحیم برگزار‏‎ ‎‏شد. من که از قتل و قاتل چیزی نمی دانستم با مادر و خواهر بزرگ و غیره به پشت بام‏‎ ‎‏مطبخ که هم سطح بالای بارو‏‎[1]‎‏ بود به تماشای دسته جات سینه زنی و علم و کتل رفتم.‏

‏هنگامی که از برج بزرگ منزل بالا رفتم شعله های آتش را مشاهده کردم که نمی دانم‏‎ ‎‏مردم افروخته بودند یا رجال یا دولت. اثاثیه و اموال قاتل را هم یا آتش زدند یا بردند.‏

‏ ‏

‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 83

  • . بارو دیواری به ارتفاع تقریباً یک زرع و نیم بود که در بالای بامها به عنوان سنگر برای دفاع و جنگ ساخته می شد و سوراخهایی حالت مورب و چپ در آن قرار می دادند که مزقل نام داشت در پشت بامها و در این باروها تفنگچی ها کشیک می دادند و مواظب حمله اشرار بودند و فریاد بیدار باش، بیدار باش قراولها و تفنگچی ها بلند بود که سایر همسایه ها و کسانی که علاوه بر بامها در برج ها بودند خواب نروند و بیدار بمانند در برجها برای گرم کردن خود کرسی نیز داشتند و بی تفریح و بی تفرج هم نبود.