بخش دوم: شرح حال خاندان ما

مجازات قاتل

‏ ‏

‏در اوایل 1323 قمری با مشیرالسلطنه صدر اعظم وقت و جانشین عین الدوله در باغی‏‎ ‎‏ملاقات کردیم در یک میدان کوچک مدوری از باغ بود و مشیرالسلطنه با جمعی روی‏‎ ‎‏نیمکتها نشسته بودند و نسبت به من و مرحوم اخوی بسیار تواضع و احسان و عنایت‏‎ ‎‏مبذول داشت مرا روی زانوی خود نشاند و نوازش کرد و گفت که قاتل را خواهیم کشت‏‎ ‎‏و بعد ما مرخص شدیم و به منزل رفتیم. در هر صورت شاه رفت و چهارم ربیع الاول سال‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 88
‏1323 قمری ما را به باغ گلستان احضار کردند‏‎[1]‎‏ یا خودمان دسته جمعی رفتیم. از ‏‎ ‎‏پله های اوایل باغ دست چپ بالا رفتیم از چند اطاق گذشتیم در اطاقها منشی ها و ‏‎ ‎‏مأمورین مشغول کار بودند در اطاق آخر بودیم که شخصی آمد و گفت والا حضرت ‏‎ ‎‏محمد علی میرزا آقا مرتضی و آقا نورالدین را فقط ببینند، این دو نفر بیایند. ما دو نفر که ‏‎ ‎‏من تقریباً ده سال و اخوی هشت سال داشتیم با عبا و عمامه و قبا و شاید لباده به همراه ‏‎ ‎‏فرستادگان رفتیم از حوض مربع مستطیل و حوض بزرگ و مستطیل شکل دیگری ‏‎ ‎‏گذشتیم. در یک نقطه که محصور از اشجار بود محمد علی میرزا ایستاده بود. نزدیک ‏‎ ‎‏شدیم نه او حرفی با ما زد و نه ما صحبتی کردیم، فقط نگاهی کرد به ما و یک نفر آمد و ‏‎ ‎‏گفت برگردید. ما برگشتیم. قاتل را آوردند و در زیر ساختمان درب ورودی باغ گلستان که ‏‎ ‎‏جمع کثیری در آنجا بودند او را با زنجیری که به گردن داشت و چاق و چله هم شده بود ‏‎ ‎‏آوردند و نسبت به ما دو نفر بسیار احترام و تجلیل کردند و جعفرقلی خان خواهش و ‏‎ ‎‏التماس می کرد و منکر قتل می شد و شخص دیگری را آمر این قضیه معرفی می کرد. پس ‏‎ ‎‏از کمی توقف می خواستند او را به میدان توپخانه ببرند به من و برادرم گفتند نیایید تا او را ‏‎ ‎‏نبینیم که سرش را می برند و باقی همراهان رفتند و ما را به منزل بردند و او را به میدان ‏‎ ‎‏بردند و در همان روز در میدان توپخانه به دست میر غضب کشته شد.‏‎[2]‎‏ پسر برادر ‏‎ ‎‏جعفرقلی خان نیز به آنجا آمده بود. جعفرقلی خان که کشته شد در همان سال 1323 ‏‎ ‎‏قمری ما به خمین برگشتیم. ‏

‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 89

  • . تقریباً در سراسر عالم مگر استثنا در بعضی نقاط حکومت فرد بر کشور یا شهر جاری است و انتخابات و حکومت مردم بر مردم که در دنیا شهرت دارد بیش از حرف و لفظ نیست دولت حزب تشکیل می دهد هر وقت بخواهد تشکیل می دهد، هر وقت بخواهد منحل می کند. قوام السلطنه (احمد قوام) در ریاست وزرایی خودش یک حزب بنام دمکرات تشکیل داد در صدمین روز تشکیل حزب من ـ سید مرتضی پسندیده ـ در بیمارستان بانک ملی کوچۀ بختیاری به ملاقات مرحوم حاج شیخ اسدالله محلاتی وکیل خمین و محلات رفته بودم در مراجعت مصادف شدم با راهپیمایی حزب کذایی در خیابان جلوی بانک ملی در دو طرف خیابان چهار نفر طرف راست و چهار نفر طرف چپ بودند شاید نزدیک یک ساعت طول کشید تا توانستم عبور کنم همه مردم دنیا ـ خیلی بد است بنویسم ـ تعداد شیر درنده و برنده و کشنده و تعداد گرگ حمله کننده و جماعتی گاو خورنده و آخور و بسیاری خر مطیع و راهوار دارد و تعداد اندکی انسان و آدم دارد ملا شدن چه آسان آدم شدن چه مشکل و به قولی محال است مردم نوعاً دنباله رو هستند و آنان که شعور دارند یا ساکت هستند و غصه می خورند یا در غفلت و خواب دائم به سر می برند و به انتظار هستند ببخشید حزب رستاخیز و دو حزبی که با محمدرضا شاه بود. یعنی حزب این نیست عذر می خواهم اگر مردم باشند اکثریت و اقلیت باید باشد و حکومت حتماً با قانون باید عملی شود نه بی قاضی حکومت فرد و غیره مثل چند فرد آزادی در حدود قوانین لازم است پابرجا باشد ولی آزادی عقلایی به تمام معنی با قانون و مقررات وکلای مجلس باید مصونیت داشته باشند قضات (قابل و عادل و عالم و دانا) باید استقلال داشته باشند و دادگاه های انتظامی برای قضات و دادگاه های خاص برای وزرا و وکلا باشد تا حق و قانون پا برجا باشد و قاضی حکومت کند.
  • . میرغضبها لباس قرمز رنگ می پوشیدند و در موقع کشتار شربت مخدر می خوردند که به حال طبیعی نباشند میر غضب سرقاتل را به بازار تهران برده بود و مردم به او دستمزد داده بودند پسر برادر قاتل عباس خان هم حضور داشته و گریه می کرده است ولی اولاد آنها تا آنجا که من شاهد بودم و نوه ها که فعلاً زنده هستند اکثراً متدین و اهل نماز و مسجد و تعزیه و روضه و رؤسای دستجات عاشورا بودند و مادرشان دختر مرحوم صدرالعلما بود.