بخش دوم: شرح حال خاندان ما

جنگ بین الملل اول

‏ ‏

‏در موقع جنگ بین الملل اول که شروع آن اول نوامبر 1914 بود و در سال 1332 قمری‏‎ ‎‏12 ذیحجة الحرام مستوفی الممالک رئیس الوزرا اعلان بی طرفی داد و ایران به گرفتاری‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 109
‏بسیار شدیدی مبتلا شده بود و بین متحدین (آلمان و اطریش و عثمانی) از یک طرف و‏‎ ‎‏متفقین (انگلستان و روسیه و فرانسه و ایتالیا و ممالک متحده امریکا) از طرف دیگر‏‎ ‎‏جنگ درگرفته بود و متفقین فشار آورده بودند که ایران بر علیه متحدین اعلان جنگ‏‎ ‎‏بدهد و برای ایران این عمل از زهر مهلک سهمگین تر بود. از یک طرف مراجع تقلید‏‎ ‎‏ایران در عراق بودند و آنها علیه انگلیس اعلامیه داده بودند و بر علیه مجاهدین یعنی‏‎ ‎‏مهاجرین نیز رأی داده بودند و به جهات مکرر تمام مردم به استثنای معدودی با روس و‏‎ ‎‏انگلیس و مخصوصاً با قرارداد 1907 که ایران را به دو منطقه تحت نفوذ خود یعنی‏‎ ‎‏شمال روس و جنوب انگلیس و حد فاصل بین دو منطقه هم برای مرز دو قدرت‏‎ ‎‏خودشان یعنی به سه منطقه تقسیم کرده و ایرانیان را در واقع مستعمره خود کرده بودند‏‎ ‎‏مخالف بودند. این قرارداد در بدو سلطنت محمد علی شاه بود و به علاوه اولتیماتوم‏‎ ‎‏روس برای اخراج مستر شوستر از ایران به موجب اعلام 1911 که حتی دولت انگلیس‏‎ ‎‏هم با روس قبلاً اخراج شوستر را در ظرف 48 ساعت (که بعداً شرح آن را می نویسم)‏‎ ‎‏خواستار بودند و تمام عملیات این دو دولت زورمند و تعدی و تجاوزی که به حقوق‏‎ ‎‏مشروع ایران داشتند مردم را با هم متفق و یک پارچه کرده بود و علیه دولتین تا پای جان‏‎ ‎‏و مال و هستی ایستادگی می کردند و تقریباً از سراسر ایران علمای بزرگ و رجال وکلای‏‎ ‎‏مجلس و تجار و ایلات و عشایر بختیاری، سنجابی، نظامیها و ژاندارمریها سیل مانند و‏‎ ‎‏علمای بزرگ نجف نیز فتوای شرعی داده بودند که مردم به مهاجرین کمک کنند و‏‎ ‎‏علمای بزرگ تهران و ولایات و اصفهان و عراق (اراک) و مرحوم آقا نورالدین عراقی که‏‎ ‎‏در زمرۀ مراجع مهم بودند در مهاجرت شرکت کردند و مرحوم حاج آقا نورالله اصفهانی‏‎ ‎‏نیز به تمام معنی نفراتی را اداره می کردند و مخارج می دادند و مرحوم سید حسن مدرس‏‎ ‎‏هم به مهاجرت رفتند و در تشکیل حکومت ملی همکاری کردند و در خارج حکومت‏‎ ‎‏تشکیل دادند. قبلاً بنا بود شاه را هم حرکت دهند و با دولت در اصفهان رفته و مرکز را‏‎ ‎‏تغییر دهند. در آن موقع احمد شاه سلطان بود و تقریباً نوزده ساله بود و بعد چون سفرای‏‎ ‎‏روس و انگلیس اطمینان دادند که از کرج به تهران نمی آیند و به جهات دیگر، شاه و‏‎ ‎‏دولت منصرف شدند و در تهران ماندند. گفته می شد که شاه و دولت با مهاجرین‏‎ ‎‏محرمانه توافق کردند که دولت در تهران به کار خود ادامه دهد و نظام السلطنه و مرحوم‏‎ ‎
کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 110
‏مدرس و سایرین نیز در خارج دولتی تشکیل دهند تا هرگاه یکی از دو دولت شکست‏‎ ‎‏خورد، دولت دیگر برقرار باشد. به مدارکی برای این موضوع برنخوردم والله اعلم.‏

‏اصفهان جنجالی بود در بین علما و تمام اقشار. علیه روس و انگلیس هیجان شدید‏‎ ‎‏مشاهده می شد و مرحوم وحید دستجردی شاعر معروف مشغول سرودن اشعار علیه‏‎ ‎‏انگلیس و همراهان انگلیس و له آلمان و همرزمان آلمان بود. با او زیاد معاشرت داشتم‏‎ ‎‏ای کاش اشعار را نگاه می داشتم پاره ای از اشعار یادم مانده:‏

‏ ‏

‏    انگلیس آن دهل خالی افتاده بدوش     از میان تهی افکنده بعالم چاووش‏

‏ ‏

‏از پروس است که شیران غضنفر خیزد        مرد از .......... روس کجا برخیزد‏

‏ ‏

‏     خیزد اما همه اش              کرّۀ خر برخیزد ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏اشعار خوبی بود و علما و مردم در هیجان بودند. علما و مردم علی الظاهر به‏‎ ‎‏فتوای مراجع نجف به نفع عثمانی و آلمان قیام کردند. من جوانی نورس بودم برحسب‏‎ ‎‏وظیفه در معیت یکی از مدرسین بزرگ (آقای فشارکی) بودیم، جمعی آمدند ایشان را‏‎ ‎‏برای میدان شاه و مسجد شاه و قیام و مهاجرت حرکت دادند. ما نیز به اتفاق رفتیم‏‎ ‎‏یک آخوندی که دیوانه بود جلو آمد و گفت که شما بروید مشغول درس شوید چه کار به‏‎ ‎‏آلمان و روس دارید گفت و رفت. ما رفتیم به میدان شاه و دکتر داروفروشی ما طلاب را‏‎ ‎‏مشق نظام می داد و بعد به تخته فولاد رفتیم و جماعاتی برای کرمانشاه و غرب و خارج‏‎ ‎‏ایران رفتند و ما نتوانستیم برویم. در آن موقع دروازه ها تحت کنترل بود و جمعی از‏‎ ‎‏مأموران مراقب بودند و مسافران را نگاه می داشتند و تفتیش و تحقیق می کردند. من چون‏‎ ‎‏در کارهای روز زیاد دخالت و روابط داشتم و نامه های زیاد برایم می آمد، برای‏‎ ‎‏مسافرت به خمین حرکت کردم و یک نفر از علمای الیگودرز و دو سه نفر از تجار‏‎ ‎‏(سرمایه دار) خمین هم همراه ما بودند. با گاری از اصفهان حرکت کردیم، اغتشاش هم‏‎ ‎‏زیاد و دزدی متداول بود. در موقع خروج مامورین مشغول تفتیش ما شدند. در گاری‏‎ ‎‏تجار خمین، طلا و پول زیاد بود. گندم از خمین آورده و فروخته بودند و طلا زیاد‏‎ ‎‏خریده بودند. درست یادم نیست مثل اینکه طلا حداکثر مثقالی سه تومان بود. اینها را‏‎ ‎‏مامورین دیدند و جعبه پاکتهای مرا شروع کردند به خواندن. همراهان مذاکره کردند و‏‎ ‎‏شش قران گرفتند که کاغذها را نخوانند. اخوی ما آقا نورالدین بسیار زرنگ و باهوش‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 111
‏بود احساس کرد که گاری را دزد تعقیب خواهد کرد و مأمورین با دزدها مربوط هستند.‏‎ ‎‏ماها آمدیم تا نجف آباد خیابان خاکی عریض و طویلی بود و درخت توت فراوان داشت.‏‎ ‎‏از یک باغی از پشت دیوار شخصی سربلند کرد و به گاریچی به لهجۀ لری گفت: «پرسگ‏‎ ‎‏ایس» (یعنی پدر سگ بایست). ایستاد دزدها ما را به باغ بردند از من پرسیدند: پول‏‎ ‎‏داری؟ گفتم: بلی گفت: چه قدر؟ گفتم: هفت تومان. گفت: بده! دادم. به اخوی گفت:‏‎ ‎‏پول داری؟ گفت: دارم. گفت: بده! جواب داد: برای مخارج تا خمین می خواهم. حرفی‏‎ ‎‏نزدند. یکی از تجار را به باد چماق گرفتند ولی چوب به ستره یعنی به لباس روی او‏‎ ‎‏می زدند که به بدنش نخورد. بعد از صحبت زیاد گفتند: هر چه داریم توی گاری است‏‎ ‎‏رفتند و بردند. تفصیلی دارد و نمی نویسم دزدها سخت گیری نمی کردند و نرمی‏‎ ‎‏داشتند. رهبر آنها یک سیدی بود که می شناختند او را. در این بین ژاندارمها رسیدند.‏‎ ‎‏طرفین قدری تیر هوایی و ساختگی به هم انداختند و رفتند. ما در نجف آباد ماندیم و‏‎ ‎‏تجار از اصفهان پول برای مخارج خواستند و به خمین آمدیم. در ماه صفر سال 1334‏‎ ‎‏در خمین مرحوم آقا نورالدین عراقی در موقعی که ما نبودیم با ایلات و عشایر و‏‎ ‎‏افراد مسلح مشغول تهیه وسایل مهاجرت بودند. همراهان و همرزمها در این حدود و‏‎ ‎‏در قم و اصفهان و غرب زیاده از حد بودند. در عراق (اراک) مسلح زیادتر بوده و در‏‎ ‎‏خمین شخصی به نام میرزا اسدالله خان شهاب لشکر پسر مرحوم عبدالله خان و برادر‏‎ ‎‏هژیرالسلطنه  بربرودی که الیگودرز مرکز آنجا است وصیت نامه ای نوشته است که‏‎ ‎‏چون عده ای از قشون روس قصد دارند ممالک اسلامی را به تصرف درآورند و برای‏‎ ‎‏مدافعه اهالی حاضر شده اند که به حکم مراجع و علما جلوگیری نمایند علیهذا‏‎ ‎‏من املاک خود را (که خیلی زیاد است و اسم برده است) برای رفتن به جنگ واگذار‏‎ ‎‏می نمایم که بعد از من به مصارف معین برسانند (اصل وصیت نامه نزد این جانب است)‏‎ ‎‏و بعد هم به جنگ رفتند و ایلات و عشایر و تمام طبقات شرکت کردند و مهاجرت‏‎ ‎‏عملی شد و در کرمانشاه کابینه مهاجرین به ریاست وزرایی نظام السلطنه و وزارت‏‎ ‎‏عدلیه و وزارت اوقاف و علوم به ریاست سید حسن مدرس تشکیل گردید و در موقع‏‎ ‎‏عبور از پل ذهاب در نزدیکی آنجا در محلی به اسم میدان کتل به نظام السلطنه و ایشان‏‎ ‎‏سوءقصد و حمله شد ولی آنها مورد اصابت تیر قرار نگرفتند. گویا بعضی ژاندارمها‏‎ ‎
کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 112
‏مجروح شدند و حمله کنندگان فرار کردند و به جنگل گریختند. می گویند یک‏‎ ‎‏توطئه دیگر نیز در قصر شیرین بعد از استقرار دولت در مهاجرت بر علیه نظام السلطنه‏‎ ‎‏و مرحوم مدرس و بعضی دیگر کشف و خنثی شد ولی این خبر مبنای موثقی ندارد.‏‎ ‎‏مرحوم سید محمد رضا مساوات (مدیر روزنامۀ مساوات و فرزند سید مهدی حسین‏‎ ‎‏آبادی) شوهر خواهر مرحوم سید محمد کمره ای بود. هر دو از رجال برجستۀ مشروطه‏‎ ‎‏خواهان بودند و مرحوم مساوات با مرحوم مدرس و سایرین، به کمک عثمانی و آلمان از‏‎ ‎‏تهران به کرمانشاه و غیره هجرت کرده و تشکیل دولت را عملی کردند. این کابینه برقرار‏‎ ‎‏بود و تا اسلامبول هم پیش رفتند. متأسفانه برخلاف موازین و مقررات بین المللی با‏‎ ‎‏اعلام بیطرفی ایران که در سال 1332 قمری آقای مستوفی الممالک رئیس الوزرای ایران‏‎ ‎‏منتشر کردند روس ها قوای خود را تا کرج نزدیکی تهران پایتخت وارد کردند و اصول‏‎ ‎‏بین المللی را زیر پا گذاشتند و سالیان دراز و متوالی این دو دولت روس و انگلیس آسایش‏‎ ‎‏ایران و ایرانی و اسلامی را لگدکوب و پایمال کردند و هر صدای اصلاح و استقلال طلبانه‏‎ ‎‏را خفه کردند و ایادی خود را به حکومت نشاندند. به هر حال بعد از خاتمه جنگ و‏‎ ‎‏شکست آلمان مهاجرین برگشتند.‏

‏ ‏

‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 113