بخش دوم: شرح حال خاندان ما

استخدام شوستر و وقایع بعد از آن

‏ ‏

‏موقعی که در اصفهان بودیم و ینگه دنیا اسم و عنوان و محبوبیت فوق العاده ای در ایران‏‎ ‎‏داشت و امریکاییها فقط کلیسا و مریضخانه داشتند و روابط تجاری کمتری برقرار بود و‏‎ ‎‏سفیر هم داشتند و مردم عموماً فوق العاده به آنها علاقه داشتند (شاید لبغض روس و‏‎ ‎‏انگلیس بود) در صفر 1329 در مجلس شورای ملی دورۀ دوم از 1288 شمسی تا 1290‏‎ ‎‏شمسی قرارداد استخدام مستر شوستر برای خزانه داری ایران با اکثریت بسیار زیاد‏‎ ‎‏تصویب شد و در هشت ربیع الثانی 1329 قمری از نیویورک به طرف ایران حرکت کردند‏‎ ‎‏و دوازده جمادی الاولی 1329 به نزدیکی تهران رسیدند و مورد استقبال قرار گرفتند.‏‎ ‎‏یکی از رؤسای بهائی ها دستور داد به عوامل خودشان در ایران که بهائی ها از او استقبال‏‎ ‎‏کنند، آنها هم استقبال کردند و چند نفر مترجم بابی هم بین استقبال کنندگان بودند. از‏‎ ‎‏دولتی ها و از سفیر آمریکا هم استقبال به عمل آمد و او را به باغ بسیار بزرگ و زیبا و‏‎ ‎‏وسیع به اتفاق همراهان بردند باغ معروف به باغ اتابک بود و ملکی ارباب جمشید‏‎ ‎‏زردشتی بود که به اختیار دولت گذاشته بود. رئیس الوزراء سپهدار‏‎[1]‎‏ اعظم بود که وزارت‏‎ ‎‏جنگ هم با او بود و وزیر مالیه ممتازالدوله و امیراعظم معاون وزارت جنگ بود و‏‎ ‎‏مستشارهای آمریکایی با آنها سر و کار داشتند و مدت قرارداد کنترات مستشارها برای‏‎ ‎‏سه سال بود و روزنامه های وابسته به احزاب و غیر وابسته از آنها تجلیل می کردند و‏‎ ‎‏حسن آنها که موجب محبوبیت بیشتر بود نظریۀ بیطرف بودن و عدم دخالت در سیاست‏‎ ‎‏شرق و غرب و ایران بود و فقط در تنظیم امور خزانه و مالیه و حقوق دور می زد و کاری به‏‎ ‎‏کسی نداشتند. وزیر مالیه وقت ممتازالدوله آنها را تقویت و ادارات تابعه را به آنها معرفی‏‎ ‎‏نمود و مشغول کار شدند و یکی از روسای متصدی امور مالیه ایران موسیولکفلر،‏‎ ‎‏فرانسوی و تبعه انگلیس بود او هم خوش نام بود و فرانسه هم در ایران مورد قبول بود،‏‎ ‎‏یعنی عامه نسبت به دولت فرانسه بدبین نبودند و اسمی از آن دولت در سر زبانها نبود.‏‎ ‎‏روس و مامورین روسیه بسیار منفور بودند به مردم تجاوز و تعدی می کردند حتی یک‏‎ ‎‏طلبه سیدی را در اصفهان و چهار باغ نو کتک زدند گفته می شد که جمعی زیر بیرق روس‏‎ ‎‏بودند و حتی ما یک استادی در منطق داشتیم که سیدی با سواد و با فهم و درست و اهل‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 115
‏تویسرکان و مقیم اصفهان بود. در لباس و عبا و ردایی زیبا خیلی خوش ذوق بود و در‏‎ ‎‏مدرسه جده بزرگ حجره ای داشت که درس می گفت. نقل می کردند که بیرق روس را‏‎ ‎‏گرفته است. نمی دانم راست بود یا دروغ ولی نسبت به سفارتخانه انگلیس و مریضخانه‏‎ ‎‏مرسلین، جمعی برای حفظ خودشان حتی غسل تعمید کرده بودند. قبلاً نوشتم که میرزا‏‎ ‎‏علی پوده ای که طبیب معروفی بود هم غسل تعمید کرده هم نام خود را لوقا گذاشته بود و‏‎ ‎‏هم عتبات و زیارت آمده بود و من او را در نجف و کربلا ملاقات کردم و سوابق زیاد با او‏‎ ‎‏داشتیم در خواجوی اصفهان دارالشفائی داشت و منزل مسکونی او همانجا بود و سالی‏‎ ‎‏یک مهمانی نهار طاس کباب به ما می داد و بسیار مرغوب و لذیذ بود. عمامۀ شیر شکری‏‎ ‎‏داشت و خوش سلوک بود. اطبای اصفهان حق طبابت نمی گرفتند و مجانی معالجه‏‎ ‎‏می کردند، به همین جهت مطبشان شلوغ و پرجمعیت بود. یک طبیبی نزدیک مدرسه ملا‏‎ ‎‏عبدالله بود گویا بنام میرزا فتح الله مطب در کاروانسرا داشت و خیلی به او مراجعه‏‎ ‎‏می کردند. ولی سوادی نداشت. اینها از فروش دوا استفاده می کردند و فقط حافظ الصحه‏‎ ‎‏(رئیس بهداری دولتی) در عیادتها از هر مریضی یک تومان می گرفت و کرایه درشکه نیز‏‎ ‎‏با مریض بود. در هر صورت در 23 جوزای 1290 (خرداد) مجلس ملی به اتفاق آراء‏‎ ‎‏اختیار تام برای خزانه به مستر شوستر دادند و او به انتظام امور خزانه و تکمیل‏‎ ‎‏ژاندارمری برای امور خزانه و رسیدگی به امور و جلوگیری از هرج و مرج و زیاده رویها‏‎ ‎‏توجه داشت و جز به امور مالیه در هیچ کاری وارد نمی شد و توجهی به قرارداد 1907‏‎ ‎‏روس و انگلیس که ایران را به سه منطقه شمال تحت نفوذ روس و جنوب تحت نفوذ‏‎ ‎‏انگلیس و حد وسط به اصطلاح آزاد تقسیم کرده بودند نداشت و مامورین زیر دست و‏‎ ‎‏انتخابی خود را فقط به منظور اداره کردن مالیه انتخاب می کرد و کاری نداشت که فلانی‏‎ ‎‏تبعه انگلیس است و نباید در شمال که منطقۀ روس است برود و به کار خود مشغول بود‏‎ ‎‏و دولتین روس و انگلیس با این نوع عملی که لطمه به قرارداد 1907 وارد بنماید (به‏‎ ‎‏عقیدۀ خودشان) مخالف بودند لذا با هم توافق کردند که روس برای اخراج شوستر‏‎ ‎‏اولتیماتوم به ایران بدهد. چون در منطقه های زیر نفوذ روس و انگلیس می خواستند‏‎ ‎‏انتخاب افراد به نظر خود آنها باشد و با مشورت یا دستور آنها انتخاب نمایند و این عمل‏‎ ‎‏با رفتار و نظر مستر شوستر سازگار نبود. بنابراین یک اولتیماتوم 48 ساعته در تاریخ‏‎ ‎
کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 116
‏هفت ذیحجه 1329 قمری به دولت ایران ابلاغ گردید که باید مستر شوستر اخراج شود‏‎ ‎‏و شرایطی داشت که ایران بدون رضایت روس و انگلیس حق انتخاب مستخدم خارجی‏‎ ‎‏ندارد و باید خسارت لشکرکشی روس را نیز بدهد و در ظرف 48 ساعت باید جواب‏‎ ‎‏بدهد و الا دولت روس قشون خود را از رشت به طرف مرکز اعزام خواهد داشت و این‏‎ ‎‏خسارت اضافه بر خسارتهای فعلی است و بعداً میزان خسارت تعیین خواهد شد. سِر‏‎ ‎‏ادوارد گری نیز در پارلمان انگلیس گفته بود با تمام اظهارات روس موافق است مگر‏‎ ‎‏شرط تأدیه خسارت روسها که ممکن است استثنا شود. در 7 ذیحجه 1329 در مجلس‏‎ ‎‏شورای ملی برای تشکیل کابینۀ جدید، شاهزاده سلیمان میرزا با انتخاب محتشم السلطنه‏‎ ‎‏به وزارت عدلیه مخالفت کرد و صمصام السلطنه بختیاری نجفقلی خان که رئیس الوزرا‏‎ ‎‏بود و با تعرض شدید از مجلس خارج شد و به حزب دموکرات و سلیمان میرزا، لیدر‏‎ ‎‏حزب‏‎[2]‎‏ اعتراض و حتی تهدید کرد و مجلس با اختلاف شدید بین اعتدالیون و دموکراتها‏‎ ‎‏متفرق شد ودر نهم ذیحجه 1329 ملّیون علاءالدوله را که با شوستر مخالف بود کشتند و‏‎ ‎‏موجب ترس و رعب طرفداران دو قرارداد و اولتیماتوم 1907 و 1911 گردید. در 9‏‎ ‎‏ذیحجه 1329 مجلس تشکیل شد و کابینه به ریاست صمصام السلطنه رأی خود را برای‏‎ ‎‏قبول اولتیماتوم (برای رفع اختلاف شدید) به مجلس تسلیم کرد و قصد داشت رضایت‏‎ ‎‏مجلس را جلب نماید مردم عموماً نگران و مضطرب و ترسان در محوطۀ مجلس و خارج‏‎ ‎‏جمع شده و منتظر نتیجه بودند. صمصام السلطنه تقاضا کرد به او اختیار تام بدهند تا‏‎ ‎‏اولتیماتوم را قبول کند تمام وکلا، روحانیون و بزرگان و خدمتگزاران مات و مبهوت و‏‎ ‎‏همۀ مردم خائف شده و راهی جز تسلیم نداشتند تا اینکه شاید از طرف خداوند به یک‏‎ ‎‏روحانی به نام آقای آشیخ محمد خیابانی‏‎[3]‎‏، الهام شده بود که وی دست خود را به طرف‏‎ ‎‏مردم دراز کرد و حرکت داد و چند کلمه گفت که (شاید مشیت خداوند تعلق گرفته باشد‏‎ ‎‏که استقلال و حیثیت ما برود و آزادی از ما سلب شود ولی سزاوار نیست که ما خودمان با‏‎ ‎‏امضا و تصویب خودمان آزادی را از دست بدهیم) بیانات این مرد روحانی خدایی با‏‎ ‎‏دست لرزان و مرتعش و در حال قیام توجه تمام وکلا را جذب نمود. دو سه نفر از وکلای‏‎ ‎‏وحشت زده از جلسه خارج شدند و حاضران به اتفاق آرا اولتیماتوم را رد کردند و جانی‏‎ ‎‏در کالبد خود پیدا کردند این اشعار زبانزد مردم کوچه و بازار بود که:‏


کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 117

‎  ‎‏ننگ آن خانه که مهمان ز سرخوان برود‏‎      ‎‏ جان فدایش کن و مگذار که مهمان برود‏

‏گر رود شوستر از ایران رود ایران بر باد ‏‎                ‎‏ای عزیزان مگذارید که ایران برود‏

‏ ‏

‏معذلک شوستر رفت و کتابی نیز در این مورد نوشت که کتابش را به نام «اختتاق‏‎ ‎‏ایران» خواندم. این بود اوضاع آن روز ولی دولت صمصام السلطنه به امر ناصرالملک‏‎ ‎‏نایب السلطنه بواسطه ضعف و ناتوانی و ترس از عاقبت کار در سوم دی ماه 1290‏‎ ‎‏مجلس دورۀ دوم را منحل کرد و با مستر شوستر هم مذاکره کردند و نظرش را خواستند‏‎ ‎‏چون دو سال و چهار ماه از مدت استخدام و اختیارات او باقی مانده بود او جواب داده‏‎ ‎‏بود هر طور مصلحت ایران بدانند من نظری ندارم و می روم. در اولتیماتوم اخراج شوستر‏‎ ‎‏و به علاوه نیز لکفلر قید شده بود و یکی از شروط تأسف آور این بود که دولت ایران‏‎ ‎‏بدون رضایت روس و انگلیس حق استخدام خارجی ندارد و افرادی را که مستر شوستر‏‎ ‎‏انتخاب کرده و مشغول کار هستند منوط به رضایت و موافقت سفارت روس و انگلیس‏‎ ‎‏است و چون برای روسیه رفتار شوستر مستشار آمریکایی توهین آمیز و قابل تحمل نبود،‏‎ ‎‏اجبار داشتیم قشون وارد کنیم بنابراین مخارج قشون کشی به عهدۀ ایران است و اگر در‏‎ ‎‏مدت چهل و هشت ساعت جواب ندهید یا جواب نامساعد باشد و ما از رشت قشون را‏‎ ‎‏حرکت به سمت مرکز دادیم، این خسارت اضافه می شود. این اولتیماتوم نکات دیگری‏‎ ‎‏نیز داشت؛ مثلاً ترتیب پرداخت غرامت قشون کشی را بعداً تعیین می نماییم ولی مطلب‏‎ ‎‏دیگری که شنیدم به منبعی برخورد نکردم این بود که به مرحوم امان الله میرزا جهانبانی‏‎[4]‎‎ ‎‏که در تبریز رئیس قشون و صاحب اقتدار بود در تبریز تکلیف کرده بودند که بنویسد ما‏‎ ‎‏حمله به قشون روس کردیم و او را مجبور می کردند که بنویسد. مشارالیه که مردی‏‎ ‎‏آبرومند بود و علاقه به ایران داشت از نوشتن این مطلب دروغ امتناع و تحاشی کرده بود.‏‎ ‎‏او را بازداشت و زندانی کرده بودند ولی او یک فشنگ و هفت تیر خود را با زرنگی به‏‎ ‎‏زندان برده و او را تهدید به مرگ کرده بودند او خودش مرگ را استقبال کرد و خودکشی‏‎ ‎‏کرد و جان خود را فدای مسلمین نمود. نظایر این خودکشی باز دو مورد بود که من‏‎ ‎‏فراموش کردم. به هر حال پس از خودکشی امان الله میرزا جهانبانی، مرحوم ثقة الاسلام و‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 118
‏جمعی دیگر را کشتند و به این هم اکتفا نکردند و ما را مستعمره روس و انگلیس کردند.‏‎[5]‎‎ ‎‏در این گیر و دار مستر شوستر نیز با چشم پوشی از مقام و حقوق و اختیار تام تسلیم شد و‏‎ ‎‏شاید این کار برای صمصام السلطنه و کابینه و ناصرالملک نایب السلطنه ناگوار و ناهنجار‏‎ ‎‏بود و الفرار مما لایطاق ممکن است مدلول این عمل تلقی گردد. مجلس دورۀ دوم منحل‏‎ ‎‏شد و شوستر و لکفلر در تاریخ بیستم محرم 1330 قمری از تهران به قصد آمریکا خارج‏‎ ‎‏شدند و در مردم و وکلای مجلس منحل شده و حتی جمعی از رجال درباری آثار‏‎ ‎‏نامطلوبی به جای گذاشت. آمریکائیها ترتیب انتظام خزانه و مالیات و خرج و دخل را‏‎ ‎‏برابر مقررات تنظیمی خودشان معمول داشتند و در نظر مردم مطبوع بود چون از مخارج‏‎ ‎‏بی رویه جلوگیری شد و محاسبه در کار آمده بود، هر چند منطبق با اصول و مقررات‏‎ ‎‏اسلامی و به مشاوره با اهل علم نبود و این عمل همیشه اجرا می شد، لیکن بدون نظم و‏‎ ‎‏انضباط بود و مستشارهای آمریکایی نظم و حساب را جایگزین بی نظمی و بی حسابی‏‎ ‎‏سابق کردند. مستر شوستر گفته بود رفتن من آثار خوبی دارد و دنیا به زورگویی روسها‏‎ ‎‏واقف خواهد شد. قبل از آمدن مستشارها امور مالی در دست مستوفی و مستوفیان بود.‏‎ ‎‏هر کدام از اینها عزب دفتر (منشی مستوفی) داشتند از حواله های اینها تجار و صرافها‏‎ ‎‏برای وصول (شتلی) حق العمل می گرفتند و حوالجات به صورت سکه نقره یا مس بود و‏‎ ‎‏اواخر اسکناس (نت) شد و دفاتر بسیار مختصر و مالیاتها نقدی و جنسی بود و‏‎ ‎‏کتابچه های جیبی در جیب مستوفی ها بود و در زمان شوستر مرتب شد. وقتی او‏‎ ‎‏رفت قانوناً اختیارات به دست موسیو برنارد بلژیکی افتاد. متأسفانه او آلت دست‏‎ ‎‏خارجیها شد و برنارد تا تشکیل مجلس سوم و لغو اختیارات می گویند سوءاستفاده‏‎ ‎‏می کرد. ژاندارمری و خزانه زیر نظر بلژیکیها و بعد زیر نظر سوئدیها و بعداً جزو‏‎ ‎‏ژاندارمری شد. توضیحاً اولتیماتوم 1911 روسیه و انحلال برخلاف مجلس دورۀ دوم و‏‎ ‎‏اخراج شوستر کار خود را کرد و قدرت دولتین و نارضایتی مردم افزونی یافت و شد آنچه‏‎ ‎‏نباید بشود.‏

‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 119

  • . سپهدار اعظم بعدها سپهسالار شد.
  • . سلیمان میرزا، متهم بود به انحراف و تمایل به چپ ولی اهل نماز بود. و روزنامۀ مردم را منتشر می کرد و خمین برای من هم می فرستاد. مرحوم صدرالاشراف به من نوشتند روزنامه را رد کنم ولی عمل نکردم.
  • . در بعضی تواریخ به جای خیابانی، مرحوم مدرس را نوشته اند که اشتباه است. مدرس و چند نفر از سیاسیون نیز با خیابانی هم صدا بودند و اظهار عقیده کرده بودند و عموماً اولتیماتوم را رد کردند.
  • . رونوشت یکی از وصیت نامه های مرحوم امان الله میرزا جهانبانی نزد اینجانب است.
  •  هر چند ایران در آن سالها زیر نفوذ شدید بیگانگان بود اما هرگز به صورت مستعمره رسمی درنیامد.