بخش دوم: شرح حال خاندان ما

فرار نورالدین هندی به تهران

‏ ‏

‏آقای هندی وقتی وارد تهران می شود خود را به مامورین دروازه شهرری معرفی می کند‏‎ ‎‏و با درشکه به باستیان، منزل امیرمفخم می رود. دو سه روزی می گذرد، شخصی از‏‎ ‎‏دوستان ایشان که در نظمیه جزء ماموران بود به ایشان برمی خورد و می گوید شما مواظب‏‎ ‎‏خود باشید یک مأمور دنبال شما هست که ببیند کجا می روید و چه می کنید. می گوید‏‎ ‎‏اینطور نیست و دوست آقا هندی جواب می دهد بعدها هر جا رفتید و ایستادید مواظب‏‎ ‎‏اطراف باشید آن مامور را خواهید دید، بعد می بیند که صحیح است. سرانجام مرحوم‏‎ ‎‏هندی را به نظمیه احضار یا جلب می کنند و پس از سئوالها و جوابها می گویند شما کی‏‎ ‎‏تهران آمده اید جواب می دهد روز فلان (مثلاً شنبه). می گویند خیر شما روز فلان‏‎ ‎‏آمده اید و در مدخل تهران با درشکه به منزل امیرمفخم رفتید و افراسیابی یا دیگری (من‏‎ ‎‏تردید دارم) چمدان شما را به داخل باغ برد و شما با محمد رفیع خان پسر امیرمفخم‏‎ ‎‏بختیاری رفت و آمد دارید و مشغول تحریکات هستید می گوید این تهمت و دروغ است‏‎ ‎‏(او راست می گفت). بعد به ایشان امر می کنندکه از تهران نباید خارج شود و باید بماند تا‏‎ ‎‏بعد از مدتی و به جهاتی که من نمی دانم اجازه می دهند که به خمین برود. آقای هندی به‏‎ ‎‏خمین مسافرت کردند و در بین راه به محمد رفیع خان مرحوم برخورد می نماید و به‏‎ ‎‏ایشان جریان را تذکر می دهد و سفارش می کند تا خودش را معرفی نماید. محمد رفیع‏‎ ‎‏خان پسر پنجم امیرمفخم از زوجه قبلی بوده است.‏

‏ ‏

‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 127