بخش دوم: شرح حال خاندان ما

انتخابات دورۀ هفتم مجلس در خمین

‏ ‏

‏نوبت به انتخاب مجالس شورای ملی رسید و سن ما اقتضاء داشت و هر وقت انتخابات‏‎ ‎‏در ظاهر تحت دخالت مستقیم نبود شرکت می کردیم. دورۀ هفتم و شروع انتخابات وکلا‏‎ ‎‏و سلطنت و ریاست کل قوای سردار سپه و اعمال قوای قهریه و نظامی ها و کاندیدا کردن‏‎ ‎‏آقا امین، پسر محسن اراکی که در خمین و محلات ناشناس بود و حتی خوش سابقه نبود‏‎ ‎‏موجب شد که از معرکه فرار نموده و از خمین خارج شویم. قسمت غرب ایران در تحت‏‎ ‎‏سلطه مستقل و مستقیم سرلشگر احمد امیر احمدی بود که بعداً وکلای منتخب سردار‏‎ ‎‏سپه باید از صندوق بیرون آیند و در تمام ایران سرلشکرها در شرق و غرب و جنوب و‏‎ ‎‏شمال مسئول انتخابات (یعنی انتصابات به صورت انتخاب) بودند و در خمین و محلات‏‎ ‎‏و گلپایگان و خوانسار و الیگودرز و توابع، سلطان سهراب خان مامور و آمر علی الاطلاق‏‎ ‎‏بود و قوای نظامی و انتظامی و تامین، تحت اوامر فائقه این مامور یعنی سلطان سهراب‏‎ ‎‏خان ارمنی (که به عنوان مسلمان شناخته می شد) باید کورکورانه اطاعت کنند. از محلات‏‎ ‎‏و خمین امین پور عراقی و از گلپایگان حسن علی میرزا دولتشاهی که کرمانشاهی و از‏‎ ‎‏اقوام خانم سردار سپه بود بدون اینکه احدی او را بشناسد کاندیدا شده بودند و در این‏‎ ‎‏حال علمای محترم گلپایگان و اهالی و رجال آنجا طرفدار مرحوم میرزا محمدخان‏‎ ‎‏معظم السلطان گلپایگانی بودند که فردی خوش نام و خوش سابقه بود. گویا در گلپایگان‏‎ ‎‏تلگرافات آن اهالی را مخابره نمی کردند و تماماً سرگردان و نگران بودند و در اضطراب‏‎ ‎‏به سر می بردند با نظر بزرگان و رجال برگزیده و علمای طرفدار حق و آزادی به فکر‏‎ ‎‏چاره اندیشی افتاده بودند؛ عموماً با تعداد زیادی در خمین متحصن گردیدند. آنها چون‏‎ ‎‏تلگرافخانه و تلفن نداشتند برای شکایت در تحت زعامت شجاع نظام از خوانین بسیار‏‎ ‎‏فهمیده و زرنگ به خمین آمده بودند و دستور داشتند با مشورت من (سید مرتضی‏‎ ‎‏هندی) اقدام نمایند. هر چند علی المذکور تلگرافات آقایان را مخابره نمی کردند و اگر‏‎ ‎‏هم مخابره می کردند تلگراف شکایت اجتماعات آثاری نداشت مگر برای ضبط در‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 130
‏تاریخ و عبرت و اطلاع دوره های بعد و الا آنچه البته بجایی نرسد فریاد است ـ از‏‎ ‎‏شکایت گلپایگان و برخورد سلطان سهراب خان با شجاع نظام می گذرم، من و مرحوم‏‎ ‎‏هندی به مدلول «الفرار ممالایطاق» عازم فرار به پاچه لک بُربرود شدیم. خبر به سلطان‏‎ ‎‏سهراب خان رسید و با تزویر و حقه بازی از الیگودرز اطلاع می داد نهار می آیم، بعد‏‎ ‎‏اطلاع می داد نشد، فردا می آیم تا آمد و هر چه اصرار کرد دخالت نکردیم و چون وسیله‏‎ ‎‏نبود و ماشین در آن ایام وجود نداشت به یدالله خان پسر امیرمفخم (عموی سپهبد‏‎ ‎‏بختیار) پیام یا نامه فرستادیم که قصد داریم پاچه لک برویم ماشین بفرستید، خودش آمد‏‎ ‎‏و محرمانه رفتیم به کوه و دشت و در چادرها مهمان الوار بودیم و خوب پذیرایی کردند.‏‎ ‎‏هر روز گوسفند می کُشتند. این املاک پنج یا شش ده ملکی امیرمفخم بود جریان شنیدنی‏‎ ‎‏دارد که بعد می نویسم. ماندیم تا انتخابات تمام شد. در خمین خان بزرگی رئیس انجمن‏‎ ‎‏نظار بود رئیس حسب المعمول و رسم برای بازرسی (به قول آنروز تفتیش) به خمین‏‎ ‎‏آمده بود دیدند دفتر ـ توزیع قند و شکر را آورده اند و از روی آن دفاتر اسامی را وارد‏‎ ‎‏می نمایند و به صندوق می ریزند هیأت بازرس می گویند این چه نوع انتخاب است؟‏‎ ‎‏رئیس انجمن می گوید ما اینطور انتخاب می کنیم شما گزارش بدهید ـ این انتخاب خمین‏‎ ‎‏و محلات و دلیجان. نسبت به گلپایگان مفصل است اجمالاً دو روز به آخر مدت انتخاب‏‎ ‎‏مأمور می گوید صندوق را باز کنید و صورت مجلس کنید. انجمن نظار می گوید هنوز دو‏‎ ‎‏روز به آخر مدت انتخابات مانده است. می گوید من مامورم و می گویم باید صندوق را‏‎ ‎‏باز نمایید. از او مطالبه حکم و مدرک می کنند. تفنگ خود را روی میز می گذارد و‏‎ ‎‏می گوید: این است حکم من. انجمن هم انجمن خود رضاخان بود. در هر صورت،‏‎ ‎‏صورت مجلس تشکیل و حسنعلی میرزا دولت شاهی به وکالت گلپایگان و خوانسار‏‎ ‎‏معرفی گردید. حال تمام مملکت حتی تهران به همین نحو بود.‏

‏ ‏

‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 131