جریان دیگری که یادم نیست در چه تاریخی بود این است که من در منزل آقای هندی مشغول نماز ظهر یا عصر بودم صدای هیاهوی غیر منتظره و وحشتناکی موجب شد نماز
کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 131
را قطع کردم و طرف راهرو ورودی عمارت رفتم. دیدم از سینه یا پهلوی مرحوم هندی خون مثل فواره سیلان دارد. خودشان با دست جلوی خون را می گرفتند و با قدرت به اطاق وارد شدند و گفتند فلان شخص (نامش را یادم نمی آید) با کارد ضربه زد. دنبال ضارب رفتند. او کارد را بالای بام حمام بزرگ انداخته بود و فرار کرده بود ولی گرفتار شد و به نظمیه تحویل شد. من بسیار مضطرب بودم و با دست خونی تلفن به نظمیه و به دکتر و غیره می نمودم و مرحوم اخوی مکرر به من گفتند چرا مضطرب هستید چیزی نیست و تعجب این است که گفتند من از ضارب گذشتم او را تعقیب نکنند. مأمورین نظمیه و رؤسای عدلیه و دکتر آمدند و به معالجه پرداختند. دادگستری خمین و نظمیه جریان را تشریح کردند و به آنها نیز گفتند من از مرتکب صرفنظر کردم ولی ماموران عدلیه و نظمیه می گفتند گذشت شما در تعقیب و مجازات و زندان اثری ندارد و باید محاکمه و مجازات شود. اختلال نظم عمومی است وتعقیب خواهد شد. طبیب معالج به دقت رسیدگی و معاینه کرد و گفت ضربه به ریه وارد شده و باید فوراً به تهران برود. با فرزندم آقای مهندس پسندیده حرکت کردیم و آقای هندی را در بیمارستان ویلا در تهران بستری کردیم و تحت جراحی و معالجه قرار گرفت. من هم به تهران رفتم و حضرت امام آن وقت چون تابستان بود، از قم به شمیران رفته بودند به ایشان اطلاع دادیم و با هم به عیادت رفتیم. مرحوم هندی اصرار داشت که اگر من فوت شدم دیه نباید بگیرند و من از او گذشتم. حضرت امام فرمودند مسئله دیه وتقاص با وارث است و گذشت شما اثری ندارد.
در مریضخانۀ ویلا نهایت مراقبت به عمل آمد و ایشان در صورت ظاهر معالجه شدند ولی عوارض بکلی قطع و رفع نشد. علت عمل ضارب این بوده که با شخصی محاکمه داشته است و مرحوم هندی وکیل طرف بوده است و ضارب نادم و پشیمان شده بود و گویا عمل وی بر اثر تحریک یک شخص خمینی بوده که شاید در خمین حیات داشته باشد و این محرک، یک خویشِ عالِم هم داشته است که آن عالم در اطراف تهران به امور شرعی اشتغال دارد و آن روحانی بعد از انقلاب خلع لباس شده است.
مرحوم هندی برخورد خوبی با موافق و مخالف داشتند و منزل ایشان هم مأمن و هم مهمانخانه برای واردین و اهالی بود و بخوبی در حضور خودشان و حتی در غیاب
کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 132
خودشان از واردین پذیرائی می کردند در غیبت ایشان حاج مسیب پارسا (یتیمی سابق) مهماندار و مهمان نواز بود و من هم گاهی برحسب ضرورت شرکت می کردم در زمان حکومت دکتر مصدق آقای صدرالاشراف منزل ایشان آمد و من هم ملاقات کردم نمی دانم آقای هندی خمین بود یا نبود یکی از علمای بسیار متدین و ساده مقیم خمین به دیدن مرحوم صدرالاشراف آمد و بیرون عمارت ایستاد و گفت باید اجازه برای ورود به من بدهد. آمد و اجازه گرفت با صدرالاشراف مصافحه و معانقه کرد و گفت قرة الاعین تقاضا دارم از خمس نفت مبلغی به من بدهید که به مصارف خودش برسانم. ایشان جواب دادند فعلاً شرکت نفت کاری انجام نمی دهد و پس از چند دقیقه خداحافظی کرد و رفت. این عالم بسیار فاضل و متدین و صالح و مرجع دینی عامۀ مردم کمره و بربرود بود بعضی اولاد ایشان در حیات و مرجع امور هستند. مرحوم صدرالاشراف با مرحوم دکتر مصدق همکاری نداشت و پیر و بازنشسته بود و از رجال متدین و صالح و اهل محلات بود پسرشان مرحوم سید کاظم خان دادستانی فهمیده و مطلع و با کفایت صحیح العمل بود چند برادر نیز داشت و چند داماد. رجال خوب در زمان رضا شاه و محمد رضا شاه زیاد بودند و کراراً در ماموریتها با رفتار شایسته امور را حل و اصلاح می نمودند. برای خود من (پسندیده فعلی و هندی سابق) مکرر حسب الامر مامور بررسی و تحقیق بودند و با صداقت عمل می نمودند. این موضوع عالم متقی (کنار گود و معرکه) خمین که از مرحوم صدرالاشراف [خمس] نفت را تقاضا داشت برای این نوشتم که رویه اکثریت روحانیان آن زمانها این طریق بود و سیاست را شاید الحاد و زندقه به حسب القاء مخالفین تصور می نمودند و حالیه پس از قیام حضرت امام خمینی از 1342 شمسی به بعد کم کم در معرکه وارد و حقایق جلوه گر گردید و دانستند که سیاست با دیانت اسلام همساز و همیار است و همکاری دارد و باید طبق موازین اسلامی حکومت شرعی جاری و معمول شود.
کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 133
کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 134