بخش سوم: ظهور حکومت پهلوی در ایران

روشهای بدنام کردن روحانیون و مخالفان در دورۀ پهلوی

‏ ‏

‏در جنگ بین الملل اول اصفهان بودیم. یک هیأت چند نفری مأموریت نشر اخبار را‏‎ ‎‏داشتند هر خبری به نفع آلمان می خواستند شب تهیه می کردند. اخبار ساختگی و به نفع‏‎ ‎‏آلمان و اخبار سیاسی. قرار می گذاشتند که صبح، هر کدام به پنج نفر از دوستانشان‏‎ ‎‏مراجعه کنند و بپرسند چه خبر دارید این خبر را شنیده اید یا خیر. البته خبر دروغ بود.‏‎ ‎‏می گفتند نشنیدم. می گویند خبر موثق است و ما محرمانه مطلع شدیم و خواهش می کنم‏‎ ‎‏به پنج نفر اطلاع دهید تا ظهر خبر دروغ به صورت قطعی در تمام شهر منتشر می شد.‏‎ ‎‏زمان دکتر مصدق هم چند نفر که بعضی از آنها زنده هستند در پشت مدرسه سپهسالار‏‎ ‎‏در باغ بزرگی بودند علیه مرحوم آیت الله کاشانی و مرحوم مصدق کتاب می نوشتند و در‏‎ ‎‏اتوبوسها انتشار می دادند. کتاب را به من رساندند هجویات و تهمتها و افتراها و انتشار‏‎ ‎‏عکس مرحوم آیت الله و عکس خانمی یهودیه به نام ملیحه و اخذ فتوا از علمای جعلی‏‎ ‎‏دروغی مثلاً به نام حضرت حجت الاسلام آقای حائری العربی الاسلامی مثلاً (اسم‏‎ ‎‏جعلی آقا یادم نیست) او هم جواب می داد، عربی آب کشیده (جاهل را بر عالم بحثی‏‎ ‎‏نیست آقای کاشانی مجتهد است و هر عملی بکند مجاز است) و توضیحاً عملی خلاف‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 179
‏را نسبت می دادند. آقای جعلی هم وقوع عملی را تأیید می کرد منتها می گفت خودش‏‎ ‎‏مجتهد است (برای خود من اتفاق افتاده است) و به دام نیفتادم. زنی می خواست صیغه‏‎ ‎‏شود و با من ازدواج کند و می آمد و مسائل شرعی می پرسید. پدرش آمد که صیغه اش‏‎ ‎‏کنم، عذر خواستم. بعد از چندی معلوم شد رقاصه است و در جشن شاهنشاهی در‏‎ ‎‏حضور دو نفر روحانی نما منجمله حجتی (که دفتر ازدواج و طلاق داشت و عکس‏‎ ‎‏حضرت آیت الله خمینی را در دفترش داشته و برای من آورد ولی نوکر و جاسوس بود و‏‎ ‎‏الا نمی توانست عکس را در محضر بگذارد) آن رقاصه از حاضرین پرسیده بود چه نوع‏‎ ‎‏رقص می خواهید که انجام دهم. دو سه مورد دیگر هم بود و این امور برای بد نام کردن‏‎ ‎‏جریان داشت چنانکه در سال 1318 که آلمانیها در ایران و در زمان رضا شاه پهلوی‏‎ ‎‏نفوذی داشتند و انگلیسها از نفوذ افتاده بودند به دروغ گزارش دادند که مرتضی هندی‏‎ ‎‏انگلیسی است با اینکه آنها خودشان بودند و می دانستند اگر بودم همکارشان بودم.‏‎ ‎‏اضافه کنم رضا شاه زرنگ و فرصت طلب بود خود را به آلمانها چسبانید و تحت دستور‏‎ ‎‏آنها قرار گرفت و با انگلیسها روابطش سرد شد و همۀ ایرانیها آلمان را مافوق دنیا فرض‏‎ ‎‏می کردند. در این ایام مأمورین کشوری و لشکری مرا طرفدار انگلیس معرفی کردند تا در‏‎ ‎‏دولت علیه نگارنده پرونده تشکیل شود و یا تبعید و یا مجازات و زندانی شوم.‏

‏یادم نیست گویا 1317 تا 1318 و موقع نفوذ آلمانها در دولت و خود شاه بود که‏‎ ‎‏مرحوم ارتشبد ساوجی را که از مأمورین با سابقه بود برای رسیدگی فرستادند و تعجب‏‎ ‎‏می کنم چرا ایشان را فرستادند. من با او زیاد سابقه داشتم و مکاتبات رد و بدل می کردیم.‏‎ ‎‏بد نیست مختصری بنویسم مشارالیه مرد محتشم و صالحی بود و رئیس ثبت اسناد و‏‎ ‎‏املاک مشهد و خراسان بود و با مرحوم مدرس سوابق ممتدی داشت. یکبار نامه ای بین‏‎ ‎‏او و مرحوم مدرس مبادله شده بود که اداره پست نامه را به شهربانی و نظمیه مشهد داده‏‎ ‎‏بود و وقتی فهمیدند که مرحوم ارتشبد با مرحوم مدرس رابطه دارد یک روزی جلوی‏‎ ‎‏اداره ارتشبد را می گیرند و می خواهند از مشهد بیرون ببرند. ایشان می گوید اجازه بدهید‏‎ ‎‏بروم منزل و به خانواده ام اطلاع بدهم که می خواهید مرا دستگیر کنید ولی آنها اجازه‏‎ ‎‏ندادند و او را یکسره روانه تهران می کنند و از تهران فوراً به زندان می برند و مدت نه ماه‏‎ ‎‏در زندان با بدترین وضع به سر می برد و در آنجا فلج می شود و چشمهایش نقص پیدا‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 180
‏می کند (که بعداً معالجه کرد ولی اثر نابینایی و یا درد باقی ماند) و چطور شد که او را آزاد‏‎ ‎‏کردند و به ادارۀ کل ثبت تهران فرستادند که در آنجا کار بکند من نمی دانم. او به من ـ‏‎ ‎‏باسابقه ای که داشتم ـ پیام فرستاد که نمی توانم شما را دیدن کنم. شما بیایید رفتم‏‎ ‎‏می دانست گزارش دروغ است از گزارش ایشان اطلاعی ندارم ولی کمیسیونی تحت‏‎ ‎‏ریاست میرزا حسین خان عظیمای گرکانی‏‎[1]‎‏ برحسب دستور متین دفتری تشکیل ‏‎ ‎‏دادند‏‎[2]‎‏ و ثابت شد که گزارش دروغ و مغرضانه است. در این وقت متین دفتری برای ‏‎ ‎‏عقد فوزیه و ریاست دفتر ازدواج ثبتی محمد رضا پهلوی به مصر رفت و سروری قائم ‏‎ ‎‏مقام او شد. در کمیسیون مجازاتی برای من منظور کرد که باید نام خانوادگی خود را از ‏‎ ‎‏هندی تغییر دهم چون هندی و انتصاب به هند را دلیل انگلیسی بودن من می دانستند، ‏‎ ‎‏رأی دادند باید نام فامیلی تغییر کند. و هم چنین اخوی مرحوم حاج سید نورالدین هم نام ‏‎ ‎‏خود را از هندی تغییر دهد. اخوی اطاعت نکرد و من قبول کردم.‏

‏ ‏

‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 181

  • . من سید مرتضی پسندیده با آقای میرزا حسین خان گرکانی عظیما از سالهای قبل که ایشان متصدی امور امیر مفخم بختیاری لطفعلی خان بود سوابق زیاد داشتم ایشان گویا متصدی امور حیدرقلی میرزا حشمتی هم در کمره و خمین بودند یا متصدی هم امیر مفخم و هم امیر حشمت بودند.
  • . دستور دادگستری خاطرم نیست متین دفتری نخست وزیر بود.