بخش سوم: ظهور حکومت پهلوی در ایران

کارنامۀ سیاه رضا شاه و پایان کار او

‏ ‏

‏با این سیاهکاریهای رضاخان آرمان و آرزوی قاطبه مردم با زور سرنیزه نقش بر آب شد‏‎ ‎‏و اجتماعات و حرکات و تظاهرات سیاسیون از جمله مرحوم مدرس و موتمن الملک و‏‎ ‎‏مصدق و مشیرالدوله و مستوفی الممالک و علما و بزرگان و ائمه جماعات و بازار و‏‎ ‎‏مساجد به جایی نرسید و زور و کشتار وحشیانه مردم و خفه کردن روزنامه ها ادامه یافت.‏‎ ‎‏ترور مرحوم مدرس و تبعید چندین ساله و شهادت ایشان، کشتار عشقی مدیر مجله قرن‏‎ ‎‏بیستم ماده تاریخ قتل (عشقی قرن بیستم) و کشتار فرخی یزدی‏‎[1]‎‏ و به قول بعضی آتش‏‎ ‎‏زدن ایشان و سلب عبا و عمامه و لباس اسلامی و کشف حجاب و ... الغای عناوین و‏‎ ‎‏تصرف املاک مردم شمال و غصب ها و خودسری ها و کلاه پهلوی که از جلو لبه داشت و‏‎ ‎‏بدتر از همه کاسکت کلاه انگلیس برای نظمیه و انعکاس آن در بین مردم و علما و‏‎ ‎‏اعتراض شدید مرحوم آقا سید محمد بهبهانی و نگرانی ایشان و مردم البته در این دوران‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 182
‏و این دولت دست نشانده آنچه البته به جایی نرسد فریاد است ‏

‏ ‏

‏ز  هر حرف حسابی زور برتر (نه بهتر، بلکه بدتر)‏‏ ‏‎             ‎‏سر بی زور اندر گور به‏‏تر‏

‏ ‏

‏اگر قدرت به دست عالم دانا و توانا و عارف به رموز دین و دنیا باشد موجب آسایش‏‎ ‎‏مردم است و بالعکس متأسفانه عکس آن عملی بود. هر وقت مردم از زور دولت و دربارِ‏‎ ‎‏کثافت آثار، نکبت شعار، به ستوه می آمدند فوراً مستوفی الممالک، مشیرالدوله و نیکان‏‎ ‎‏را که تقوای سیاسی و تقوای دینی داشتند به کار می گرفتند، مردم می گفتند خوب شد و‏‎ ‎‏آسوده خاطر به کار خود می پرداختند جف القلم و جل الخالق این بیچاره ها می آمدند‏‎ ‎‏خدمت کنند نمی توانستند یا باید مثل سایرین آلت بلااراده و به قول تقی زاده آلت قوی‏‎ ‎‏باشند و یا بروند به خانه و زیر پتو مثل مصدق در احمد آباد و ممنوع الملاقات باشند و‏‎ ‎‏در حال زنده بودن بمیرند. قانون آن بود که رضا شاه می گفت و تصریح می کرد که قانون‏‎ ‎‏این است.‏‎[2]‎

‏کشف حجاب و اتحاد شکل و سلب عبا و عمامه، از مظاهر مورد امر شاه بود و به‏‎ ‎‏عنوان مظاهر ترقی و تعالی بر خلاف میل مردم به مردم تحمیل می شد و من در جای‏‎ ‎‏دیگری مشاهدات و اطلاعاتم را گفته ام. اینها دستورات و تعلیماتی بود که از انگلستان‏‎ ‎‏می آمد و در باطن آنها و به ظاهر دولتیها مشغول و مجری بودند در بدو امر رضاشاه‏‎ ‎‏جدیت داشت که رجال برجسته و معروف و صالح، مرجع و مرکز خدمت باشند، محاکم‏‎ ‎‏استقلال داشته باشند ولو در باطن باید مطیع باشند. رجال صالحی در دادگاه ها (عدلیه و‏‎ ‎‏محاکم) بودند. محکمه شرع و صلحیه و عدلیه و استیناف بود و جمعی از بزرگان و صلحا‏‎ ‎‏مشغول خدمت بودند‏‎[3]‎‏ و استقلال خود را حفظ می کردند و کم کم وقتی به کنه امور پی‏‎ ‎‏بردند کنار رفتند و اگر کنار نمی رفتند و می خواستند مستقل و در پناه قانون به خدمت‏‎ ‎‏ادامه دهند مردود و مطرود و تبعید و زندانی می شدند و یا بدرود حیات می گفتند.‏‎ ‎‏روزنامه ها اکثراً مطیع صرف بودند و مطابق دستور عمل می کردند و اگر روزنامه یا‏‎ ‎‏مجله ای از قبیل «مرد روز»‏‎[4]‎‏ یا «قرن بیستم» پیدا می شد کلک آن را می کندند و می کشتند‏‎ ‎‏و آتش می زدند و قاتل در پناه قدرت علاوه بر مصونیت دارای مقام و موقعیت و عنوان و‏‎ ‎‏شغل می شد و برای حفظ قاتل و مرتکب دادستان و دادگاه خاص تشکیل می دادند و‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 183
‏پرونده سازی می کردند. مأموران نوکر بودند ارباب هم بیش از همه نوکر بود تا دیدیم قبل‏‎ ‎‏از جنگ دوم که خواست از ارباب قدیمی بگسلد و به خیال خودش به ارباب بزرگتر‏‎ ‎‏یعنی آلمان بپیوندد و چه به سر او آمد؟ هر کس عکس او را در موقعی که گفتند باید از‏‎ ‎‏ایران برود دیده باشد می داند به چه شبیه است در زمان مناسب تفصیل آنرا می نویسم که‏‎ ‎‏چه شد و چه برد و چگونه اموال عضدالسلطنه را به محمد رضا شاه پسرش انتقال داد و‏‎ ‎‏جواهر و مال و منالی که از ایران با خود می برد و خزائن اقبال السلطنه سردار ماکوئی که با‏‎ ‎‏سیاست سرلشکر عبدالله خان طهماسبی امیر طهماسب و با زرنگی او به خزانه رضا شاه‏‎ ‎‏رفت و می خواست با خود به جزیره موریس ببرد چگونه از کشتی حامل رضا شاه به‏‎ ‎‏کشتی دیگر و به لندن بردند و خوردند.‏

‏رضا شاه آن همه املاک را به زور از مردم گرفت و مالک الرقاب تمام اعناق و گردنهای‏‎ ‎‏مردم شد روز آخر در بین راه اصفهان در دلیجان به باغی رفت در مستراح کلاهش را‏‎ ‎‏فراموش می کند بردارد و در بین راه در اصفهان مجبور می شود دارایی خود را به محمد‏‎ ‎‏رضا شاه انتقال بدهد به قول خودش سردفتر شل و دفتر یار شل و منشی شل‏‎[5]‎‏ دفتر را‏‎ ‎‏می آورند وقتی سه نفر را با آن حالت لنگان لنگان می بیند می گوید ای اعلیحضرت قَدر‏‎ ‎‏قدرت شهریاری و بعد هم در کشتی سواری تمام نقدینه اش، خزائن اقبال السطنه ماکویی‏‎ ‎‏بالغ بر تعداد زیادی چمدان تمام به کشتی دیگری منتقل شد و به لندن بردند. آن هم‏‎ ‎‏قضیه مردن آن هم انتقال جنازه به تهران. قصد داشتند در عمارت کاخ دفن کنند مرحوم‏‎ ‎‏دکتر شایگان صلاح ندید و گفت در حضرت عبدالعظیم باشد آنجا جنازه را دفن کردند.‏‎ ‎‏آیات قرآن بالای مقبره او غریب و عجیب بود. آیات را فراموش کردم جز عذاب و عقاب‏‎ ‎‏چیزی نبود و مهمانهای محمدرضا شاه، عرب ها، دیده و تعجب کرده بودند بعد هم در‏‎ ‎‏آنجا آقای شیخ صادق خلخالی مقبره را خراب کرد ولی عوامل رژیم و قبل از خراب‏‎ ‎‏کردن مقبره شبانه قبر را شکافته و جسد مومیایی شده را از حضرت عبدالعظیم بردند.‏‎[6]‎

‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 184

  • . دوره چهارم مجلس شورای ملی انتشار اولین شماره قرن بیستم 16 اردیبهشت 1300 شمسی 27 شعبان 1339 هجری قمری ماده تاریخ قتل عشقی عشقی قرن بیستم 1342 هجری قمری است آخرین شماره قرن بیستم عشقی 23 ذیقعده 1342 قمری 7 تیر ماه 1303 و 24 ذیقعده 1342 روزنامه توقیف شد و قتل مرحوم عشقی 12 تیرماه 1303 شمسی است ظاهراً فرخی را با آمپول کشته باشند.
  • . بعداً این گفته را که قانون این است که من می گویم تصریح و تشریح می نمایم.
  • . اسامی جمعی از قضات را بعداً خواهم نوشت.
  • . راجع به روزنامه مرد روز و مجلۀ قرن بیستم بعداً می نویسم.
  • . سردفتر و دو نفر دیگر از پا، لنگ و شَل بوده اند.
  •  قبل از پیروزی انقلاب اسلامی با وسعت گرفتن انقلاب، دربار اقدام به انتقال جسد مومیایی شده رضاخان به خارج کرد تا به دست انقلابیون نیفتد.