بخش سوم: ظهور حکومت پهلوی در ایران

اولین انتخابات مجلس در اوایل حکومت محمدرضا شاه در خمین

‎ ‎

‏در سال 1322 یا 1323 که سهیلی نخست وزیر بود و محمد رضا شاه کاملاً دست به‏‎ ‎‏عصا راه می رفت و تا سال 1325 زمان دولت قوام السلطنه، خود را شاه مشروطه و‏‎ ‎‏تشریفاتی می دانست و کشتار و کردار از پدر را باز سرمشق قرار نداده بود و جرائد تا‏‎ ‎‏درجه ای آزاد بودند و جریان پیشه وری و شوروی شاید دست شاه را بسته بود. دولت که‏‎ ‎‏در امر انتخابات هنوز صریحاً دخالت و اعمال نفوذ می کرد، شهاب خسروانی را برای‏‎ ‎‏وکالت معین کرده بود (کاندیدای دولت وکیل قطعی بود) محلات و خمین یک وکیل‏‎ ‎‏داشت. اکثریت قاطع از جهت جمعیت با خمین و دهات کمره بود رجال مقیم کمره از‏‎ ‎‏رجال مقیم محلات (نه مقیمین مرکز) بیشتر و داناتر بودند ولی زور و دولت با محلات‏‎ ‎‏بود و مرحوم صدرالاشراف و حاج شیخ اسدالله از محلات کاندیدایی نداشتند.‏‎ ‎‏کاندیدای خمین عباس میرزا حشمتی فرزند نصرت الله میرزا سردار حشمت نوۀ‏‎ ‎‏حشمت الدوله بود. این عباس میرزا استاد سوارکاری محمد رضا شاه و مقرّب السلطان‏‎ ‎‏بود. در این تاریخ به یک جهت روابطش با محمد رضا شاه برقرار نبود. خواهر رزم آرا‏‎ ‎‏عیال ایشان بود و گویا او را طلاق داده بود مع ذلک با پدر و مادر و خود رزم آرا روابط‏‎ ‎‏داشت البته با تعدادی از این مرد و زنها هم  من آشنایی داشتم. پدر رزم آرا به پسرش در‏‎ ‎‏زمان نخست وزیری نوشته بود و آرزو کرده بود به مقام بالاتر برسد‏‎[1]‎‏.‏

‏الغرض انتخابات شروع شد و در محلات و خمین انجمن ها تشکیل گردید و تمام به‏‎ ‎‏نفع شهاب خسروانی بود حشمتی برای ملاقات نخست وزیر سهیلی می رود و مأیوس‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 192
‏برمی گردد به منزل ما آمد و گفت از من هیچ کاری ساخته نیست خودتان هر کاری‏‎ ‎‏می توانید بکنید. یکی از اقوام نزدیک من آقای مهندس عزیزالله خان محتشمی بر حسب‏‎ ‎‏درخواست یک شخص برجسته از مقامات دولتی به خمین آمدند که مرا با شهاب‏‎ ‎‏خسروانی موافق کنند و حتی املاک کلانی می خواستند به دختر من بدهند که اگر کمک‏‎ ‎‏نمی کنم به مشهد مقدس زیارت بروم، قبول نکردم. آقای محتشمی ناچار از شغل دولتی‏‎ ‎‏استعفا داد و در خمین ماند و مطلع شد که دولتی ها بر علیه من مشغول پرونده سازی‏‎ ‎‏هستند که بر علیه دولت و حتی جنگ دوم کارشکنی کرده ام. در دادگاه صورت مجلس‏‎ ‎‏تهیه کرده بودند و چند نفر مجرم یا متهم را دستور بازداشت داده بودند. صورت مجلس‏‎ ‎‏را طوری تنظیم کرده بودند که بشود نام مرتضی پسندیده را اضافه کرد و دادگاه از این‏‎ ‎‏تقلب و توطئه خبر نداشت. برای گرفتاری من و متهمین که به این سهولت ممکن نبود‏‎ ‎‏قوایی از خارج وارد کردند. در این موقع آقای مهندس عزیزالله خان محتشمی واسطه که‏‎ ‎‏اخ الزوجه من هم بود و بسیار مرد شریف و متدین و آبرومند و خوش منشی بود گرفتار‏‎ ‎‏مخمصۀ عجیبی شده بود متحیر مانده بود که بگذارد من را بازداشت کنند یا جلوگیری‏‎ ‎‏کند. منزل من آمد و با حال گریه و زاری و ناراحتی فوق العاده تقاضا کرد من و آقای هندی‏‎ ‎‏اخوی به تهران برویم و ما را راضی کرد. من محرمانه به محمد تقی خان دالایی که حاضر‏‎ ‎‏بود دستور دادم در چاله (زمین) جلوی منزل ما مجلس تعزیه تشکیل دهند و‏‎ ‎‏تعزیه خوانها مشغول شوند و به مردم اطلاع دهند تعزیه است و طرفداران انتخابات‏‎ ‎‏مرحوم عباس میرزا حشمتی را هم خبر کنند و در وقت شروع رأی گیری برای خسروانی،‏‎ ‎‏کاندیدای سهیلی، جمعیت تعزیه که نزدیک اداره حکومتی است بریزند و به زور ملی و‏‎ ‎‏غیره صندوق رأی را بشکنند و نظار و انجمن را متلاشی کنند و تاکید کردم که این کار‏‎ ‎‏عملی شود و بعد به اتفاق آقای مهندس محتشمی مذکور و مرحوم سید نورالدین هندی‏‎ ‎‏اخوی به سمت اراک حرکت کردیم. در این تاریخ تمام وسایل ارتباطی و ماشینها و‏‎ ‎‏راه آهنها و همه چیز و تمام ادارات در اختیار متفقین روس و انگلیس و آمریکا بود.‏‎ ‎‏نمی دانم با چه وسیله به اراک رفتیم. در نزدیک امامزاده محمد خمین که رسیدیم‏‎ ‎‏مأمورانی که برای متلاشی کردن حشمتی کاندید ما در صحرای کنار راه شوسه تجمّع‏‎ ‎‏کرده بودند، پیدا بودند و از مقابل آنها به اراک رفتیم در آنجا حکومت اراک مجلس فاتحه‏‎ ‎
کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 193
‏برای شخصی داشت. من تنها در آن مجلس رفتم و جریان خمین و رفتن ما و انتخابات را‏‎ ‎‏تشریح کردم یک نکتۀ دیگر نیز بود و آن انتخابات و تشکیلاتش که در باطن به اختیار‏‎ ‎‏شرکتهای نفت و در ظاهر به عهده فرماندارها و بخشدارها و انجمن های کذایی بود و‏‎ ‎‏فقط مسافرین با اسب و الاغ و قاطر و گاهی با موافقت شعبه های شرکت نفت با‏‎ ‎‏ماشینهای نفت کشی مسافرت می کردند. آقای مهندس محتشمی مأمور محرمانه برای‏‎ ‎‏تقویت خسروانی از رؤسای خط آهن بود. خط آهن ایران به اختیار خارجی ها بود.‏‎ ‎‏تلگرافخانه بیشتر در تحت سلطۀ آنان بود. در هر صورت در خط آهن اراک به تهران در‏‎ ‎‏قسمت یک و دو به کسی اجازه داده نمی شد در قسمت سه برای ما بلیط گرفتند و رفتیم.‏‎ ‎‏رئیس قطار نزد من آمد و گفت شخص شما بیایید در قسمت دوم در اطاق خود ما، من‏‎ ‎‏هم رفتم. بلافاصله آمد و گفت در این قسمت خانم بی حجابی است و ما خودمان در‏‎ ‎‏قسمت اول اطاقی داریم آنجا بیایید من آنجا رفتم نمی دانم همراهان هم در آن قسمت‏‎ ‎‏آمدند یا خیر. یادم نمانده است به سمت قم حرکت کردیم. وقتی به قم رسیدیم و پیاده‏‎ ‎‏شدیم هر کاری کردند من به تهران نرفتم و قم ماندم و به خدمت حضرت امام خمینی که‏‎ ‎‏آن زمان مشغول تدریس علوم بودند رفتیم و منتظر اطلاع از تعزیه خوانی خمین و‏‎ ‎‏انتخابات بودم بعداً خبر رسید که طرفداران انتخابات آزاد نقشه دیگری کشیده اند و‏‎ ‎‏عملی کرده اند و این عمل به وسیلۀ آقای آقا مرتضی فرنقی که فعلاً حیات دارد‏‎ ‎‏(1362 ه . ش) و در خمین است انجام شد برای انتخابات، علائی مأمور رتبه نه که گفتند‏‎ ‎‏بهائی است از طرف وزارت کشور اعزام شده و با قوای دولت و بخشدار خمین به نام‏‎ ‎‏آقای خجسته مقدمات انتخابات را به نفع خود فراهم کرده بودند و بنا بود فردا اخذ رأی‏‎ ‎‏به عمل آید. همان شب آقای فرنقی، آقای حسین قلی خان همایونی، علائی (داراب نیا) و‏‎ ‎‏بخشدار را به قلعه عمارت خودش دعوت می کند. علائی و بخشدار با یک رفتگر به‏‎ ‎‏میهمانی آقای همایونی می روند و آقای فرنقی چند نفر را مأمور دستگیری آنها می نماید‏‎ ‎‏و در حمام نزدیک قلعه مخفی می شوند. بعد از صرف شام میهمانها وداع می کنند که به‏‎ ‎‏اداره بیایند در صحرای بین قلعه خوانین و خمین صحرای مزروعی بود مأموران آقای‏‎ ‎‏فرنقی علائی و بخشدار و رفتگر را دستگیر و با دوچرخه های سواری به کوه حسن فلک‏‎ ‎‏دو فرسخی خمین در غار و دخمه ای زندانی می نمایند. علائی مسلمان نمایی می کند و‏‎ ‎
کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 194
‏نماز می خواند. آنها در کوه پذیرایی می شوند خبر تلگرافی به سهیلی می رسد ایشان‏‎ ‎‏دستور می دهند یک گروهان سرباز از لشکر خرم آباد برای کشف علائی و بخشدار و‏‎ ‎‏تعقیب قضیه به خمین بیایند. تا گروهان وارد شد حاج آقایی که الآن هم زنده است به غار‏‎ ‎‏کوه می رود و اطلاع می دهد از غار آنها را به ده دو فرسخی خمین (فرنق) می برند و در‏‎ ‎‏زیر سقف اطاق بالاخانه که از وسط اطاق راه داشته آنها را آنجا پنهان می کنند و یک نفر‏‎ ‎‏مسلح نزد آنها می گذارند برای تهدید که مبادا داد و فریاد کنند و کرسی روی راه سقف‏‎ ‎‏می گذارند و رعایا زیر کرسی می نشینند (این فرنق تفصیلاتی دارد که بعداً اگر مقتضی‏‎ ‎‏شد می نویسم آیت الله حاج میرزا خلیل کمره ای که تهران الآن هستند اهل آنجا می باشند)‏‎ ‎‏بعد مأموران به کوه و غار می روند و آثار ته سیگار و آتش و غیره می بینند و می فهمند تازه‏‎ ‎‏آنها را برده اند و از قراین می فهمند به فرنق برده اند و می روند و گردش می کنند به همان‏‎ ‎‏اطاق می روند و آنها را پیدا نمی کنند و به آقای سهیلی جریان را اطلاع می دهند. ایشان به‏‎ ‎‏آقای میرزا هادی خان اشتری مأموریت می دهند که به جریان رسیدگی و در امر انتخابات‏‎ ‎‏اقدام نمایند. ایشان یک سفر دیگر در خمین و گلپایگان مأموریت داشتند که بعداً‏‎ ‎‏می نویسم آن مأموریت نیز زمان اشغال ایران به وسیلۀ انگلیس و روس بود. آقای‏‎ ‎‏غلامرضاخان فولادوند که الآن در تهران هستند ظاهراً مدیر کل بازرسی وزارت‏‎ ‎‏دادگستری بود نیز به خمین می رود شاید مأموریت داشت برای انتخابات آقای اشتری به‏‎ ‎‏خمین می رود و من در قم مهمان مرحوم آقای حاج میرزا مهدی بروجردی بودم که پسر‏‎ ‎‏ایشان آقای حاج شیخ محمد حسین از روحانیان و صلحای مقیم قم هستند و با مراجع‏‎ ‎‏آیات امام خمینی و آقای گلپایگانی خویشاوندی دارد (و نواده ایشان داماد حضرت امام‏‎ ‎‏خمینی است) در مهمانی بودیم که آقای فولادوند مرقوم که پسر عمۀ آقای حشمتی‏‎ ‎‏کاندید هستند و مقامات عالی دولتی و نایب نخست وزیری و غیره را با لیاقت طی کرده‏‎ ‎‏بودند با آقای عباس میرزا حشمتی آمدند. حشمتی پیدا نشده بود و آقای فولادوند آمد و‏‎ ‎‏خبر مأموریت را به آقای اشتری داد. اشتری مرد صالح و قانونی بود حتی در انتخابات‏‎ ‎‏تهران در زمان مرحوم دکتر مصدق که با پیشنهاد من مبنی بر اینکه انتخابات و انجمن نظار‏‎ ‎‏به طور دیگری انتخاب شود ایشان به تصور و اشتباه اینکه خلاف قانون است عمل‏‎ ‎‏نکردند در صورتی که خلاف قانون نبود من به اتفاق آقایان برای برداشتن لباسها و غیره‏‎ ‎
کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 195
‏به منزل حضرت امام خمینی رفتیم و از آنجا به خمین مراجعت کرده و اطمینان داشتیم‏‎ ‎‏انتخابات قانونی انجام می شود توضیحاً من همیشه مراعات قوانین را در نظر داشتم مگر‏‎ ‎‏خلاف شرع باشد و گاهی که اتفاقاً مصلحت اقتضا داشت و مراعات نمی کردم شخصاً‏‎ ‎‏اطلاع می دادم که به فلان دلیل قانون را مراعات نکردم و حق با من بود و اشکالی‏‎ ‎‏نداشت. در هر صورت خمین رفتیم از من محرمانه پرسیدند علائی و بخشدار را رها‏‎ ‎‏کنیم. بنا شد شب آنها را به گوشه، ده متصل به خمین منزل مرحوم حاج توکلی که طرفدار‏‎ ‎‏شهاب خسروانی بود ببرند ولی تخلف کردند و به ریگینه صحرای یک کیلومتری تقریبی‏‎ ‎‏محل بخشداری برده و رها کردند. اشتری بخشدار را معزول و به تهران فرستاد علائی‏‎ ‎‏هم دیگر سمتی نداشت و رفت انتخابات شروع شد ظاهراً یادم می آید سهیلی نخست‏‎ ‎‏وزیر تلگرافی بدون شماره به اشتری کرده بود که انتخابات را تعطیل کنید ایشان جواب‏‎ ‎‏دادند. تلگراف بدون نمره رسید و مجوزی برای تعطیلی انتخابات نیست و خلاف قانون‏‎ ‎‏است. انتخابات انجام و عباس میرزا وکیل شد و شهاب خسروانی موفقیتی نداشت.‏‎ ‎‏اینجا یک نکته قابل درک و تذکر است که در رأی وکلا یک نفر ممکن است موجب‏‎ ‎‏اکثریت باشد و اوضاع مملکتی را به خیر و صلاح یا شر و فساد سوق دهد. عباس میرزا‏‎ ‎‏چون نسبت به حکومت وقت و حکومت وقت به او بدبین بود می توانست به اقلیت‏‎ ‎‏خدمت و کمک کند و به مناسبت حقی هم که پدرش سردار حشمت در دستگیری قاتل‏‎ ‎‏پدر ما بر ما داشت از او حمایت می کردم جراید فکاهی و غیر فکاهی در درج انتخابات‏‎ ‎‏آنچنانی خمین که سابقه و لاحقه نداشته قلم فرساییها کردند گوش بریدن، کوه بردن،‏‎ ‎‏انتخاب به موقع نمودن و عزل حاکم زندان شده به قول خود بخشدار به جای ترفیع و‏‎ ‎‏مجازات مرتکبین نقل مجالس و محافل وکلا بود فقط دو شعر فکاهی در خاطرم مانده که‏‎ ‎‏می نویسم:‏

‏ ‏

‏یار گم گشته مجلس آرا شد ‏‎           ‎‏بخشدار خمین پیدا شد‏

‎     ‎‏با دلی زار و خاطری رنجور ‏‎              ‎‏آمد از راه همچو مرده گور‏

‏ ‏

‏جراید زیاد قلم فرسایی کرده بودند. انتخابات بعد از دورۀ چهارم به بعد تا الآن‏‎ ‎‏دنیاپسند نمی توانسته باشد و نبوده شرط و شروط انتخابات مردمی خیلی چیزها است‏‎ ‎‏در رأس آنها سواد و فهم و اطلاع و شناسایی مردم خوب و بد و تشخیص و اختیار و‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 196
‏دیگر اینکه آزادی احزاب و کنترل احزاب و قوانین کنترل کننده و بالاتر از همه آزادی‏‎ ‎‏مطبوعات که مطبوعات را رکن چهارم می دانند و حق این است رکن اول و مایه و خمیر‏‎ ‎‏مایه آزادی و انسانی باشد. با قلم مطبوعات اگر دروغ پردازی و جعل اکاذیب و نشر افکار‏‎ ‎‏دولتها باشد، ضررش مملکت را به جهنم تبدیل می کند و بالعکس قانونی که می خواهد‏‎ ‎‏قوۀ مقننه بعد از مطبوعات رکن دوم باشد، مجلس باید مرکب از وکلایی باشد که واقعاً‏‎ ‎‏لیاقت و صلاحیت و مقبولیت و تقوا و علم و اطلاع به سیاست داخلی و خارجی داشته و‏‎ ‎‏خداخواه و آگاه نه خودخواه باشند، تا قانون خوب قانون الهی و خدایی تصویب بکنند.‏‎ ‎‏قوۀ مجریه و قضائیه انتخاب کنند که مجری صلاح و فلاح باشند. به امید چنین روزی در‏‎ ‎‏این هشتاد سالی که به یاد دارم حتی انتخابات چهار دوره اول نیز خوب نبود حق این‏‎ ‎‏است که اقلیت در مجلس شورا باشد. آزاد و مختار هم باشد و بدون احتیاط نظریه ها و‏‎ ‎‏انتقادات خود را تحویل اکثریت و دولت و مقامات بدهد و بتواند مکنونات قلبی خویش‏‎ ‎‏را بیان کند. انتقاد منبع الهام است. اگر فردی یا افرادی بگوید من دوست ندارم یا این‏‎ ‎‏انتقاد بر خلاف مصلحت است نباید بشود. و این در واقع خلاف مصالح و منافی آزادی و‏‎ ‎‏مردمی بودن مجلس است نباید بشود. مسئولیت وکلا از اصول لازم و مسلم است. وکیل‏‎ ‎‏و قاضی باید مصون باشند و محاکمی برای رسیدگی به تخلف آنها باشد. سابق بود ولی‏‎ ‎‏بد بود اوایل دورۀ پهلوی حتی تا مدتی قضات صالحی مصدر خدمت بودند که قبلاً ذکر‏‎ ‎‏آن را نوشته ام.‏

‏ ‏

‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 197

  • . از جمله وقایع آن روزها وقایعی بود که برای یکی از آشنایان ما به نام مهابادی خمینی اتفاق افتاد این مهابادی خمینی از اصفهان عیالی گرفته بود و در اصفهان بود در مرداد 1332 یا خرداد زمانی که محمد رضا شاه به بغداد رفت و نصیری سپهبد نعمت الله نصیری و جمعی را که قصد کودتا علیه دکتر مصدق داشتند [دستگیر کردند] و [مردم] حسب سوابق مفصلی که داشتند مجسمه های رضا شاه را برمی داشتند و (می شکستند) این جعفر آقا مهابادی مجسمه ای را در اصفهان شکسته بود و وقتی در 28 مرداد که کودتای محمد رضا شاهی عملی شد مهابادی از اصفهان فراری و به تهران آمد. بد نیست بنویسم که استاندار اصفهان مرحوم آقا سید علی محمد کشاورز صدر فرزند مرحوم آقا کوچک خان بهادرالملک بود و 28 مرداد 1332 شمسی او را در اصفهان گرفتند و به تهران بردند در دلیجان بین راه که آمد به اینجانب خبر رسید که آقای کشاورز صدر را به تهران بردند من علاوه بر دوستی و علاوه بر اینکه برادرش مرحوم سید محمد علی کشاورز داماد من بود با پدر و عیال و اقوام دیگرش خویشاوندی داشتم و بلافاصله برای اقدام برای آزادی او تهران رفتیم و دو راه برای آزادی در نظر داشتم اول به وسیله آقا سید محمد بهبهانی مرحوم که به جهتی در 1331 از رفتن شاه به اروپا ممانعت کرده بود و حتی جماعتی به نفع محمد رضا شاه از پایین شهر آمده بودند و مرحوم آقای کاشانی نیز با مرحوم بهبهانی رفتن محمد رضا شاه را به صلاح ایران و مملکت نمی دانستند و به منزل شاه رفتند و مانع شدند و در این جهت خواستیم ایشان کمک و اقدام کنند ولی جو و اوضاع محیط موجب شده بود که مرحوم آقای بهبهانی در منزل و تهران باشند و ایشان نبودند بنابر این راه دوم مرحوم مرتضی قلی خان صمصام بختیاری بود که با ایشان سوابق زیادی داشتم و پسرشان مرحوم جهانشاه خان صمصام آجودان و مقرب درگاه بود و خود ایشان بعکس سابق با مرحوم حسین مصباح فاطمی وزیر خارجه دکتر مصدق جداً مخالف بود به ملاقات ایشان رفتم بسیار از کودتا و فرار و اختفای دکتر حسین مصباح فاطمی شادمان و خوشحال بود و من منصرف شدم چون خیلی مفصل است به اختصار می نویسم. من با مرحوم مرتضی قلی خان صمصام بختیاری و خانمشان بی بی ماه بیگم و کسانشان سوابق زیاد داشتم معذلک دیدم ایشان به عکس زمان دکتر مصدق که بیرونی ایشان دربسته بود و ناراحت بودند بعد از کودتا درب بیرونی باز و مرکز رجال بود (توضیحاً ایشان ناصالح نبود) در هر صورت موفق نشدم در این موقع مهابادی در منزل مرحوم مهندس کشاورز داماد من مخفی بود اطلاع دادند که منزل تحت محاصره فرمانداری است من از مخبر این امر معمار باشی تحقیق کردم صحیح بود. بعد یک خانمی اطلاع داد که مأموران دنبال آقای مهابادی می آیند و باید از این منزل برود ایشان به عباس آباد رفت مأموران آمدند مرحوم مهندس کشاورز و نوکر او به نام عباس اسکندری را بردند و زندانی کردند. باز خبر شدیم که خانه در کوچه بوستان ایستگاه عوارض در خیابان قدیم شمیران تحت محاصره است هم این خانه و هم عمارت مجاور آقای فرج الله خان تحت محاصره بود به ترتیب مأمورین آمدند و گفتند دکتر حسین مصباح فاطمی در اینجا مخفی است و تفحص و تفتیش کردند و چون مفصل است فعلاً صرف نظر می نمایم تا به موقع.