بخش سوم: ظهور حکومت پهلوی در ایران

گرفتاری های ما با حکومت شاه، در آستانۀ قیام امام خمینی

‏ ‏

‏من دو مرتبه یا بیشتر به صورت غیر قانونی به دست رئیس ساواک به نام ناصر مقدم‏‎ ‎‏تبعید شدم به نظر من مقدم مرد لایق و قابل استفاده ای بود و تبعید من هم به صورت‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 220
‏اسمی و امری بود نه رسمی. من بعد از چند روز نوشتم که نمی توانم در خمین بمانم و به‏‎ ‎‏قم می روم و آمدم. آخرین مرتبه تبعید قانونی و منطبق با موازین بود که به انارک و فریدن‏‎ ‎‏و خمین تبعید شدم. آن را هم وکلای دادگستری و محاکم در باطن با ما همراه بودند و‏‎ ‎‏حتی آقای دستغیب و آقای حاج شیخ علی اصغر (مروارید) و دو سه نفر دیگر با توصیه‏‎ ‎‏من آزاد شدند و آقای کمره ای (آقای میرزا حسن خان) و دکتر پیراسته رفتند و نشستند و‏‎ ‎‏آنان را آزاد کردند به شرط اینکه آقای دستغیب خراسان به زیارت بروند نه شیراز.‏

‏این امور بسیار است، مثلاً اتفاق نامساعدی پیش آمد پسر کوچک من سید محمد‏‎ ‎‏تقی پسندیده در دفتر رسمی من و در حضور آقای اسدالله صابری شهردار و آقای حاج‏‎ ‎‏حسین خان بهرامی رئیس انجمن شهر و شاهدوست که کاسب گوشت بود و جمعی دیگر‏‎ ‎‏به محمد رضا شاه رسماً فحش داد. شاهدوست استشهاد کرد و داد جمعی امضا کردند‏‎ ‎‏شهردار و رئیس انجمن هم حضور داشتند. شهود شهادت دادند و شهردار تکذیب کرد‏‎ ‎‏ولی رئیس انجمن سیاستمداری کرد و گفت که من نبوده ام. در هر صورت شهربانی،‏‎ ‎‏محمد تقی را محرمانه احضار و استنطاق می کرد. او چون در موقع نظام وظیفه درجه دار‏‎ ‎‏یا افسر بود گفت: چطوری یک نفر نظامی به اعلیحضرت اهانت می کند؟ بعد به من تلفن‏‎ ‎‏کردند که یک نفر ضامن برای محمد تقی بفرستید. ما هم آقای حاج محمد تقی مستوفی‏‎ ‎‏را فرستادیم. او را آزاد کردند. اول ساواک اراک، بعد ساواک کل از طرف آقای ناصر مقدم‏‎ ‎‏او را احضار کردند ولی از کار او که دفتریار من بود جلوگیری نکردند. یک بخشنامه یا‏‎ ‎‏تصویب نامه درست کردند که دفتریار نباید از اقارب سر دفتر باشد و به من ابلاغ کردند‏‎ ‎‏که او را برکنار و عزل نماید. چون تصویب نامه و بخشنامه نمی تواند مغایر قانون باشد و به‏‎ ‎‏قوانین احاطه داشتم، نوشتم من صلاحیت عزل او را قانوناً ندارم خود شما این کار را‏‎ ‎‏انجام دهید، آنها هم قانوناً نمی توانستند عملی انجام بدهند و این کار عملی نشد بعد‏‎ ‎‏هیئت دولت تصویب نامه صادر کردند که هیأت تفتیشیه به دفاتر سرکشی کنند و گزارش‏‎ ‎‏(ظاهراً سه سال را) بدهند که عملیات و دستورات دولت را دفاتر انجام داده اند یا خیر.‏‎ ‎‏خلاصه آمدند و حدود زیادی تخلف گزارش دادند که پسندیده چنین و چنان کرده است‏‎ ‎‏و برخلاف عمل کرده است و به دادگاه انتظامی دادند. دادگاه از من سؤال کرد و من کاملاً‏‎ ‎‏جواب مستدل دادم. به دادگاه انتظامی فشار آوردند جواب دادند گزارش بازرس درست‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 221
‏نیست. بد نیست بازرس را معرفی کنم، بازرس آقای تاج بخش بود و این گزارشها نقش‏‎ ‎‏بر آب شد و رأی صادر کردند که فلانی محکوم است به یک هزار ریال جریمه جهت‏‎ ‎‏دفتر اسناد رسمی و پانصد ریال جریمه برای دفتر ازدواج، آن هم مستند به دلیل نبود.‏‎ ‎‏حکم را به ما ابلاغ کردند و وجه را فرستادیم و گرفتند و به دادگاه تجدیدنظر دادند.‏‎ ‎‏دادگاه تجدید نظر با اعلام ابلاغی به من، تقاضای جواب کردند نوشتم دادگاه تجدیدنظر‏‎ ‎‏به فلان دلیل صلاحیت رسیدگی ندارد و بعد ناصر مقدم به مرحوم اخوی (حاج سید‏‎ ‎‏نورالدین) گفته بود تقی را بگویید بیاید تا ما به او کمک مالی کنیم ایشان هم رد کردند.‏‎ ‎‏وقتی نتوانست کاری بکند و هیأت تفتیشیه هم نتوانستند عملی انجام دهند متوسل به‏‎ ‎‏یک ماده قانونی شدند که وزیر دادگستری حق دارد در مورد تخلف، ابلاغ انفصال موقت‏‎ ‎‏تا شش ماه یا نمی دانم یک سال صادر کند. به آقای دکتر جواد صدر فشار آوردند ایشان‏‎ ‎‏زیر بار نرفتند به من گفتند من رأی ندادم. بعد ابلاغ کردند که بر حسب تصمیم وزیر‏‎ ‎‏دادگستری دفتر شما برای مدت شش ماه معلق می شود. جواب دادم ابلاغ باید با امضای‏‎ ‎‏وزیر باشد چون فقط وزیر دادگستری می توانند این کار را انجام دهند و سلحشور وزیر‏‎ ‎‏نیست که امضا کرده ولی با این حقه به خاطر سید محمد تقی که به شاه اهانت کرده دفتر‏‎ ‎‏را منحل کردند و به او شغلی هم ندادند و دفتر به تعلیق دائمی تبدیل شد. بد هم نبود.‏‎ ‎‏اینها شمه ای از جریانات است. در دادگستری نیز مرا برای محاکمه خواستند در تهران با‏‎ ‎‏رئیس محکمه سوابق زیاد داشتم در جلسه اول به نفع من اقدام کرد شکایت هم دروغ‏‎ ‎‏بود حالا نوبت به قیام و مواقع صدور قیام حضرت امام خمینی می رسد.‏

‏ ‏

‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 222