بخش سوم: ظهور حکومت پهلوی در ایران

بازجویی من در ساواک به اتهام ارتباط با تیمور بختیار

بازجویی من در ساواک به اتهام ارتباط با تیمور بختیار‎[1]‎

‏ ‏

‏من به خمین مراجعت کردم پاک روان رئیس ساواک و تیمسار نعمت الله نصیری رئیس کل‏‎ ‎‏شهربانی و فرماندار نظامی بود و در ساواک هم اعمال قدرت می کرد در آن ایام افسری‏‎ ‎‏که نامش فراموش شده است و در شهربانی از طرف محمد رضا پهلوی به طور محرمانه‏‎ ‎‏مراقب رفتار نصیری بود و پاکروان که قدری ملایم و عاقل بود در سال 40 تا 44 به‏‎ ‎‏ریاست ساواک تعیین شده بود بعد از چندی نصیری در سال 44 به بعد رئیس ساواک‏‎ ‎‏شد. قبلاً تیمور بختیار نواده امیر مفخم بختیاری رئیس ساواک بود. او پس از کودتای‏‎ ‎‏بیست و هشت مرداد 1332 به امر آمریکا و ورود هندرسن سفیر آمریکا انتخاب شده‏‎ ‎‏بود. در آن زمان پس از کودتا در صورت ظاهر قدرت ایران در دست زاهدی نخست‏‎ ‎‏وزیر بود و اطلاعات ارتش و آگاهی پلیس سازمان امنیت (ساواک) که معاون نخست‏‎ ‎‏وزیری محسوب می شد به تیمور بختیار واگذار شد. اختیارات قضایی و ضابط دادرسی‏‎ ‎‏ارتش نیز به این سازمان داده شد و تا سال 1340 توسعۀ قدرتش در تمام امور و‏‎ ‎‏وزارتخانه ها و مملکت به وضعی بود که مطاع نزدیک محسوب می شد و به دلائلی شاه‏‎ ‎‏نیز از تیمور بختیار ناخرسند گردید و خلاصه اینکه او را از ایران تبعید کردند و بالاخره به‏‎ ‎‏دست ساواک گویا در عراق ترور و کشته شد. زمان تبعید تیمور بختیار گویا موقعی که در‏‎ ‎‏لبنان بود آقای سید احمد طباطبایی که مدت یک دوره وکیل قم بود به خارج مسافرت‏‎ ‎‏نمود و گویا مأموران ساواک که در تمام مراکز حساس، محرمانه پراکنده بودند از ملاقات‏‎ ‎‏آقای طباطبایی با تیمور بختیار مطلع شده و آن را به نظر دولت رسانده بودند و چون از‏‎ ‎‏سابقۀ ما با آقای طباطبایی اطلاع داشتند به محض اینکه ایشان از عراق به ایران مراجعت‏‎ ‎‏کرد او را دستگیر و زندانی کردند و این ایام مصادف بود با موقعی که حضرت امام‏‎ ‎‏خمینی در قیطریه منزل حاج غلامحسین روغنی بودند. تلگرافات مفصل ما و سایر‏‎ ‎‏شهرها که حدود به چند صد تلگراف بود به ایشان رسید در مراجعت به خمین از اداره‏‎ ‎‏نظامی تهران برای من و مرحوم اخوی حاج سید نورالدین احضاریه رسید که به فاصلۀ‏‎ ‎‏سه روز پس از رؤیت به دادگاه عشرت آباد حاضر شوید. اخوی رویت نکردند و من‏‎ ‎‏رویت کردم. مأمور می گفت گزارش می دهیم که شما خمین نیستید جواب دادم می روم و‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 234
‏نوشتم با مراعات وقت قانونی خواهم آمد و بعد با مرحوم اخوی به تهران آمدیم.‏‎ ‎‏دوستان دولتی گفتند نروید تا وسایل ایمنی و جلوگیری از رفتار دادگاه را فراهم کنیم. آنها‏‎ ‎‏مقدمات را فراهم کردند و اطمینان دادند که عمل ظالمانه انجام ندهند.‏

‏دادستان کل مرحوم مدرس اصفهانی و شخصی به نام حمدیان پور که معروف بود به‏‎ ‎‏دستور محمد رضا شاه، سپهبد نعمت الله نصیری زیر مراقبت او بود، به بازپرس و دادگاه‏‎ ‎‏تلفن کردند که پسندیده و هندی پتو و وسایل به دادگاه بیاورند یا خیر بازپرس که از مشهد‏‎ ‎‏دعوت شده بود برای محاکمۀ من و اخوی وقتی تلفن دو مقام بالا را می شنود می فهمد‏‎ ‎‏نباید زیاده روی کند. بنابراین من رفتم به طرف اطاق بازپرس. از راه بالا به باغ عشرت آباد‏‎ ‎‏رفتم گفتند تا دادگاه خیلی راه است و باید پیاده بروید و از جنوب بروید بهتر است. یک‏‎ ‎‏سرهنگی با لباس شخصی هم به نام آقای عرش پور با ما بود از آن در وارد شدیم. آن در‏‎ ‎‏تحت مراقبت مأمورین ظاهراً انگلیسی یا آمریکایی بود و رفت و آمد ممنوع بود ولی‏‎ ‎‏ممانعت نکردند و من تنها به بازپرسی رفتم و معلوم شد به مقامات رسمی گزارش شده‏‎ ‎‏بود که من و آقای حاج سید نورالدین و حضرت امام خمینی، آقای آقا احمد طباطبایی را‏‎ ‎‏ـ وقتی وکیل قم بودند ـ به لبنان برای ملاقات سپهبد بختیار معروف فرستاده ایم که او را‏‎ ‎‏بر علیه شاه تحریک کنیم. حدود سه چهار ساعت جلسه مذاکره من به طول انجامید.‏‎ ‎‏بازجو بسیار مؤدبانه رفتار کرد و سئوالات را شروع کرد از سوابق و رابطۀ ما با آقای آقا‏‎ ‎‏احمد طباطبایی قمی و خوانین و تیمور بختیار ... من جواب دادم که به آقای طباطبایی‏‎ ‎‏سالیان زیاد مربوط بودیم. ‏

‏ملاقات قم و بیت حضرت امام را پرسید گفتم من دو مرتبه با او ملاقات کردم. ‏

‏سؤال کرد آقا هم بودند؟ گفتم دفعۀ اول بودند.‏

‏پرسیدند دیگر چه کسی بود؟ گفتم عدۀ زیادی بودند.‏

‏سؤال کردند شما طباطبایی را به ملاقات تیمور فرستادید و با او چند وقت سابقه‏‎ ‎‏داشتید؟ گفتم با آقای طباطبایی هیچ چنین موضوعی مطرح نشد و من با تیمور کلاً سابقه‏‎ ‎‏نداشتم ولی با عموهایش و جدش و بعضی دیگر سابقه داشتم.‏

‏پرسید اخوی شما رابطه داشته یا خیر گفتم با بسیاری از بختیاریها رابطه داشته اند.‏

‏شاید سه چهار ساعت بازجویی ادامه داشت.‏


کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 235
‏پس از صحبت پرسیدند با مدرس دادستان سابقه دارید؟ گفتم با پدرش سابقه دارم.‏‎ ‎‏مقدمات مذاکره دادستان با بازپرس و آن افسری که مراقب تیمسار نصیری بود فراهم‏‎ ‎‏شده بود و وقتی آنها گفته بودند که پسندیده پتو و لوازم زندان بیاورد یا خیر؟ جواب داده‏‎ ‎‏بود به عنوان مطلع احضار شده اند نه متهم. پس از ختم جلسه و تعیین جلسه دیگر اطاق‏‎ ‎‏را در آن جلسه یا جلسۀ بعد خلوت کرد و پرونده ای که تشکیل شده بود نشان داد که‏‎ ‎‏شبها به عرض همایونی می رسد. در آخر جلسه بدون صدور قرار مقرر داشتند در جلسه‏‎ ‎‏بعد شرکت کنم من اصرار کردم که آقای هندی ـ اخوی ـ را در حال حاضر استنطاق نکنند‏‎ ‎‏چون ایشان پیر و خسته هستند و کسالت دارند و من می مانم تا موقعی که ایشان نهار و‏‎ ‎‏خوابشان را انجام دهند و بیایند آن وقت من می روم. بازپرس مردی آرام و متین بود‏‎ ‎‏جواب داد قول می دهم بیش از نیم ساعت ایشان را معطل نکنم. تلفن این شعبه وصل‏‎ ‎‏نبود. آمدند به ایشان گفتند تلفن با شما کار دارد تلفن به کار افتاد وقتی که گوشی را‏‎ ‎‏برداشت دیدم جوابهایی که می دهد مربوط به این حقیر می باشد. چون با احترام جواب‏‎ ‎‏داد: اینها برای عملی نیامده اند و به عنوان مطلع احضار شده اند. بعد من تودیع کردم و‏‎ ‎‏بازپرس به اسم بدرقه دنبال حقیر تا شعبه ای که آقای هندی بودند آمد. من فهمیدم برای‏‎ ‎‏این بود که به ایشان جریان محاکمه را نگویم. پرسیدم تا مراجعت آقای هندی بمانم؟‏‎ ‎‏گفت شما بروید. بنابراین من خارج شدم و گویا با آقای عرش پور، افسری که با ما بود‏‎ ‎‏آمدیم در منزل یا آقای عرش پور به انتظار اخوی ماند که فراموش کرده ام.‏

‏طولی نکشید آقای هندی هم آزاد شد و آمد. بازپرسی عادی و معمولی بود. جلسه‏‎ ‎‏بعد که رفتیم دیدم اوضاع عشرت آباد غیر عادی است مثل اینکه محیط رعب است یک‏‎ ‎‏نفر با تفنگ سرنیزه دار به من نزدیک شد و گفت فلان شعبه می خواهید بروید؟ گفتم‏‎ ‎‏صحیح است. غیر از او باز افرادی با سرنیزه بودند مرا به شعبه بردند ظاهراً آقای هندی‏‎ ‎‏باز نیامده بود به اطاق وارد شدم، آنجا هم سرنیزه حکومت داشت. من بند ترس و‏‎ ‎‏هراس نبوده و باز هم نیستم. در اطاق شخص محترم دیگری نیز حضور داشت و نزدیک‏‎ ‎‏بازپرس ایستاده بود و در طرف دیگر میز آقای آقا احمد طباطبایی. گفتم چرا‏‎ ‎‏نمی نشینید؟ جواب داد قادر به نشستن نیستم هر وقت حمام می روم تا مدتی نمی توانم‏‎ ‎‏بنشینم و از حمام که آمدم مرا به اینجا انتقال دادند. در این جلسه محاکمه شخصی که‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 236
‏ایستاده بود و آهسته حرف می زد و شنیدم دادستان ارتش است به بازپرس دستور می داد‏‎ ‎‏و به دستور آهسته ایشان بازپرس سئوالات را می نوشت و به من می داد که جواب‏‎ ‎‏بنویسم. مقصود این بود که آقای طباطبایی از استنطاق و سئوال و جواب مطلع نشود‏‎ ‎‏سئوالات در این حدود بود ــ این آقا را (طباطبایی را نشان می داد) ــ می شناسید؟ از کی‏‎ ‎‏با هم مرتبط بودید؟‏

‏ج: سالها است با هم ارتباط داریم.‏

‏س: در این اواخر در قم با ایشان ملاقات داشتید؟‏

‏ج: بلی دو مرتبه در بیت حضرت آیت الله در قم ملاقات کردیم.‏

‏س: آقای خمینی هم در این ملاقات حضور داشتند؟‏

‏ج: دفعۀ اول بودند.‏

‏س: کی در آن جلسه حضور داشت؟‏

‏ج: جلسه عمومی بود و زیاد بودند.‏

‏س: آقای خمینی راجع به تیمور بختیار و رفتن طباطبایی به بیروت چه مذاکراتی‏‎ ‎‏کردند؟‏

‏ج: هیچ مذاکره ای در این مورد به میان نیامد.‏

‏س: جلسه (دوم) چه شد؟‏

‏ج: حضرت آیت الله در آن جلسه نبودند و شرکت نکردند و من تنها بودم و حضرت‏‎ ‎‏آیت الله نسبت به آقای طباطبایی حسن ظن نداشتند شاید ایشان را جاسوس می دانستند.‏

‏آهسته به من گفتند این جواب خود را تغییر دهید و من بلافاصله نوشتم مراد آقا این‏‎ ‎‏بود که آقای طباطبایی برای تجسس و کسب نظر آمده باشند نه جاسوس به اصطلاح‏‎ ‎‏روز.‏

‏س: شما با تیمور بختیار چه مدتی رابطه و مراوده داشتید؟‏

‏ج: من تیمور بختیار و پدرش سردار معظم بختیار را ندیده ام و با ابوالقاسم خان و‏‎ ‎‏جدش امیر مفخم و دیگران و زوجه پدرش دختر حشمت الدوله سالیان زیاد ارتباط و‏‎ ‎‏مراوده داشتم.‏

‏س: آقای هندی با تیمور بختیار ارتباط داشت؟‏


کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 237
‏ج: ارتباط خیر ولی ملاقات با او داشته است ولی دوستی نداشته است.‏

‏س: شماها آقای طباطبایی را برای ملاقات بختیار نفرستادید؟‏

‏ج: خیر.‏

‏بعد سئوالات از آقای طباطبایی با صدای بلند شروع شد تمام جوابها همانها بود که‏‎ ‎‏من داده بودم یک مورد اختلاف بود که ایشان گفتند در بیت حضرت آیت الله یک مرتبه‏‎ ‎‏رفتم و ملاقات کردم. بازپرس تأکید کرد دو مرتبه رفتید و پسندیده نیز دو مرتبه نوشته اند‏‎ ‎‏جواب داد اشتباه است بازپرس زیاد پافشاری کرد. ایشان جواب داد: فرض کنید دو مرتبه‏‎ ‎‏رفتم چه جرمی است؟ بازپرس گفت به قیطریه نزد آقای خمینی برای سئوال و جواب‏‎ ‎‏می رویم. گفتم ایشان جواب نمی دهند به طور شخصی گفت اگر ساواک اجازه ملاقات‏‎ ‎‏بدهد. من گفتم می خواهم به خمین بروم. شخصی که ایستاده بود گفت نروید. بازپرس‏‎ ‎‏چیزی نگفت و من و آقای هندی به خمین برگشتیم و محاکمه خاتمه یافت این یک‏‎ ‎‏محاکمه بود و قبلاً من و آقای هندی کراراً تحت محاکمه و مراقبت بودیم و تماماً به خیر و‏‎ ‎‏خوشی گذشت پس از این جریان در قیطریه به حضور حضرت آیت الله رفتیم.‏

‏ ‏

‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 238

  • . تیمور بختیار در زمان حکومت دکتر مصدق مورد احترام و لطف و عنایت محمد رضا پهلوی بود و بر علیه دکتر مصدق در انتخابات دخالت می کرد و بعد با شاه به هم زدند و مخالف شد و رفت و در خارج مملکت گویا عراق ترور شد و قاتلش را شخص خرم آبادی می گفتند، که از صحت آن خبری ندارم.