بخش سوم: ظهور حکومت پهلوی در ایران

فعالیت های ما در دورۀ تبعید امام سپس تبعید شدن خودم

‏ ‏

‏من پس از تبعید حضرت امام چندین سال در بیت ایشان برای پرداخت شهریه طلاب و‏‎ ‎‏غیره اشتغال داشتم. بیت در محاصره مأمورین شهربانی و ساواک بود. مامور شهربانی‏‎ ‎‏رفتار ناهموار نداشت، اگر افرادی می خواستند در بیت بیایند به آنها می گفت من به کوچه‏‎ ‎‏دیگر می روم اگر کاری داری برو انجام بده و اگر این طریق نبود در برگشتن از بیت‏‎ ‎‏اشخاص را دستگیر و بعد از چند دقیقه رها می کردند و با من هم تماس می گرفتند و‏‎ ‎‏حسن سلوک داشتند. ‏

‏محاکم دادگستری برای محاکمه زندانیها و تبعیدی ها با من تماس مع الواسطه بوسیلۀ‏‎ ‎‏وکلای دادگستری داشتند و بعضی مجانی وکالت می کردند. محاکم هر وقت تشکیل‏‎ ‎‏جلسه را ناموافق می دیدند پیام می فرستادند که وکیل در جلسه حاضر نشود و محاکمه‏‎ ‎‏عقب می افتاد.‏

‏هر چند برخلاف سیاست است ولی این را می نویسم که دکتر پیراسته که سالها وزیر،‏‎ ‎‏دادستان و حتی مشاور شاه نیز بود با من همراهی داشت و رسماً در آزادی زندانیها‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 244
‏جدیت می نمود و آقای حسن مستوفی خاله زاده من و امام واسطۀ بین ما و ایشان بود.‏‎ ‎‏جمعی منجمله مرحوم دستغیب شیرازی و عالم کرمانشاه ظاهراً ‏‏[‏‏شیخ جلال‏‏]‏‏ آل طاهر و‏‎ ‎‏آقای احمدی، (دایی زاده) و دیگران را ایستاد تا آزاد کردند. در مواقعی که من با‏‎ ‎‏مشکلات مواجه می شدم با سوابقی که با اشخاص داشتم و به دلیل حسن سیاست به‏‎ ‎‏آنجا محرمانه مراجعه می کردم و مشکلات رفع می شد. ‏

‏وجوه شرعیه به طرق مختلفه به من می رسید و حتی یک ماه مبتلا به کمبود شهریه‏‎ ‎‏نشدیم. در مرتبه اول تبعید به خمین شدم که شهر شخصی خودمان بود و با سیاست‏‎ ‎‏ماهرانه شهربانی محل در مورد منزل خمین که تحت محاصره شهربانی بود شهربانی کل‏‎ ‎‏به شهربانی خمین دستور داده بود چون توده ایها قصد ترور پسندیده را دارند و ترور او‏‎ ‎‏موجب خواهد شد که بگویند دولت انجام داده و لازم است مراقبت کنید و کسانی که‏‎ ‎‏می روند نمره ماشین آنها را نیز ضبط کنیدکه اتفاق سویی پیش نیاید و عمل دیگری انجام‏‎ ‎‏نشد.‏

‏یکی از این تبعیدها در سال 1346 شمسی بود که حضرت امام در نجف اشرف تبعید‏‎ ‎‏بودند و خانمشان نیز در قم بودند. مامورین از روضه و منبر جلوگیری کردند و نمایندۀ‏‎ ‎‏حضرت امام خمینی آقای اسلامی، آقای خادمی را به خمین فرستادند و منع روضه را‏‎ ‎‏اطلاع دادند. حقیر برای انجام مراسم عزاداری به قم آمدم و مقدمات عزاداری فراهم‏‎ ‎‏شد و تلفنی از آقای اسلامی مؤاخذه کردند ایشان جواب داد به دستور پسندیده است.‏‎ ‎‏مأموران از عزاداری ممانعت کردند. به واعظ (آقای اشراقی) اجازه دادند منزل بیاید ولی‏‎ ‎‏حق منبر ندارد و مجلس تعطیل شد و نزد من آمدند و گفتند از قم بروید خمین. جواب‏‎ ‎‏دادم نمی روم مگر به زور مرا دوش بگیرید و ببرید. عذر خواستند و رفتند. دو روز بعد‏‎ ‎‏دو نفر وارد شدند بعدازظهر بود، مرا از خواب بیدار کردند و گفتند آمدیم شما را ببریم‏‎ ‎‏گفتم روز پنج شنبه عصر تعطیل است روز شنبه بیایید قبول نکردند و اجازه نماز هم‏‎ ‎‏ندادند و گفتند در اداره وسایل نماز است  برایشان خواندم شعری:‏

‏ ‏

‏ای زبر دست زیر دست آزار ‏‎          ‎‏گرم تا کی بماند این بازار‏

‏ ‏

‏خانم حضرت امام و دخترشان خواب بودند به آنها گفتم من را می برند و ابداً به‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 245
‏مراجع و غیره مراجعه نکنید. به اتفاق مأموران از منزل خارج شدیم و ما را به ساواک قم‏‎ ‎‏بردند و قبل از اینکه از خانه حضرت امام بیرون برویم گفتند بگویید من برنمی گردم یک‏‎ ‎‏ماشین برای سواری حاضر بود مرا بردند به ساواک قم و در اداره را قفل کردند (بستند)‏‎ ‎‏من لباس و لوازم را برداشته بودم سپس آمدند و گفتند که برای وضو بیایید در محوطه.‏‎ ‎‏رفتم وضو گرفتم و در ساواک نماز خواندم سپس آمدند.‏

‏و از ساواک خارج شدیم با یکی از رؤسا و با دو نفر مأمور در ماشین سوار شدیم. بین‏‎ ‎‏راه متوجه شدم به طرف تهران میرویم در میدان فردوسی تهران چراغانی بسیار مفصلی‏‎ ‎‏بود ــ خاطرم نیست جشن برای چه بود ــ  مرا در خیابان قدیم شمیران به ادارۀ ساواک و‏‎ ‎‏نزد تیمسار ناصر مقدم بردند. مرد متین و موقر و فهمیده ای بود. بسیار مؤدبانه صحبت‏‎ ‎‏کرد و گفت بروید و تهران باشید و روز شنبه مجدداً بیایید و دستور داد مرا با ماشین به‏‎ ‎‏منزل مرحوم مهندس کشاورز دامادم ببرند.وقتی به منزل رسیدیم آقای سید عبدالرضا‏‎ ‎‏حجازی و چند نفر دیگر که مطلع شده بودند آنجا بودند. شنبه به اتفاق دکتر معین به‏‎ ‎‏ادارۀ ساواک رفتم تیمسار نبودند هر جا هم تلفن کردند ایشان نبود برگشتیم و بعد آقای‏‎ ‎‏دکتر توکلی تلفن کرد و گفت که آقای مقدم تلفنی گفتند دوشنبه بیایید دوشنبه رفتیم باز با‏‎ ‎‏حسن خلق و شعور پذیرایی کرد و مثل دفعه قبل دستور چای خوب داد و خودشان‏‎ ‎‏صندلی و میز کوچک جلویم گذاشت و بعد گفت: شما دیگر قم نروید، جواب دادم برای‏‎ ‎‏ادارۀ طلاب باید بروم. گفت وکیل معین کنید یک شب بروید قم و بعد بروید خمین و در‏‎ ‎‏قم یک نفر را وکیل کنید. ‏

‏بعد پرسید کی را وکیل می کنید؟ گفتم آقای اسلامی را گفت خوب است. بعد گفتم‏‎ ‎‏چرا به خانم آقا که از نجف آمده اند و می خواهند برگردند اجازه نمی دهید جواب داد‏‎ ‎‏اجازه داده ام و رفته اند گفتم ایشان عروس آقا هستند که رفته اند نه خانم آقا. آقای مقدم‏‎ ‎‏تلفنی سئوال کرد و بالاخره از مرز ایران جواب دادند معصومه خانم با پسر صغیرش‏‎ ‎‏حسین آقا آمدند و از مرز خارج شدند. به هر حال من به قم رفتم و یک شب ماندم و بعد‏‎ ‎‏به خمین رهسپار شدم و به ایشان نوشتم که دستور دهید خانم آقا به نجف مشرف شود.‏‎ ‎‏جواب داده بود مسافرت زنها باید با اجازۀ شوهر باشد بدون اجازۀ حق مسافرت ندارد‏‎ ‎‏جواب مستدل دادم که می خواهد به منزل شوهر برود. ایشان تلفنی به آقای دکتر مهران‏‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 246
‏توکلی گفته بود که به پسندیده اطلاع دهید آقای خمینی به آقای لواسانی نوشته اند که‏‎ ‎‏خانم را بفرستید چون اجازه داده بودند دیگر شرعاً اشکالی ندارد و بنا شد مسافرت‏‎ ‎‏کنند و چون نشانی منزل پسندیده را نداشتم تلفنی به شما می گویم. ‏

‏من به ایشان نوشتم جنابعالی موقعی که دستور بازداشت میدهید نشانی را می دانید‏‎ ‎‏ولی برای جواب نشانی را نمی دانید. اینها جمله های معترضه بود. به خمین که رفتم‏‎ ‎‏سخت تحت کنترل بودم جز معدودی حق ملاقات با من را نداشتند  ــ بعد از چند روز به‏‎ ‎‏قم برگشتم و از خمین یا قم به ایشان نوشتم هوای خمین به من سازگار نیست و مراجعت‏‎ ‎‏کردم. به محض ورود دو نفر جوان با فهم و خوش اخلاق آمدند که ما مراقب شما هستیم‏‎ ‎‏و مواظبت کنید عمل خلاف انجام نشود و مامورین نیز مراقب بودند. در هر حال من به‏‎ ‎‏قم برگشتم. چون دستور تبعید از قم به خمین از طریق این دو نفر شفاهی بود و مراسم‏‎ ‎‏قانونی انجام نشده و تبعید قانونی نبود.‏

‏دفعه سوم تاریخش کاملاً یادم نیست سال 1357 بود در قم و در غیاب من کمیسیون‏‎ ‎‏مرکب از فرماندار و سایرین سه سال تبعید را مورد رأی قرار داده  به اتفاق آراء تصویب‏‎ ‎‏کردند. به علاوه اجرای آنهم قید نشده بود آمدند و مرا به اداره بردند در اداره سه نفر دیگر‏‎ ‎‏نیز بودند آقای خسروشاهی و آقایان کلانتر و ضیغمی در آنجا به ما گفتند باید به انارک بروید‏‎ ‎‏و ما چهار نفر را با چند مامور به انارک اعزام کردند من گفتم به منزل اطلاع دهید که پسندیده‏‎ ‎‏به انارک می رود. در حضور خودم تلفن کردند. ما را در راه نائین معطل کردند وقتی به انارک‏‎ ‎‏رسیدیم دو نفر از قم یعنی آقای فیض لاریجانی و آقای خادمی نجف آبادی قبل از همه آمده‏‎ ‎‏بودند و منزل اجاره کرده بودند و در هنگام ورود جلوی منزل حکومت انارک، حاکم بیرون‏‎ ‎‏آمد و مؤدب احترام کرد و به منزل رفتیم. آنجا که بودیم از اطراف و اکناف برای ملاقات‏‎ ‎‏می آمدند اول ممنوع بود و بعد دیگر مانعی نبود و همگی می آمدند و می ماندند و بعد آقای‏‎ ‎‏ناصر مکارم شیرازی به ما ملحق شد و پنج نفر شدیم. طولی نکشید دستور دادند که مرا به‏‎ ‎‏داران یافریدن و بعد به خمین تحویل دهند. حق را باید گفت در تمام این تبعیدها تمام‏‎ ‎‏مامورین بسیار با ادب و احترام با من رفتار کردند حتی بعضی از خانمهای آنها هم همین‏‎ ‎‏طور؛ و ابدا دفتر حاضر و غایب که به دیگران می دادند امضا کنند به من نمی دادند و من‏‎ ‎‏شکایتی از مأمورین نداشتم (المأمور معذور).‏


کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 247
‏در خمین ماندم حاکم خمین مرد فهمیده و خوبی بود ولی مراعات احتیاط را می کرد.‏‎ ‎‏پیام فرستادم که با شما کاری دارم بیایید ایشان روی میز را به حاج مسیب پارسا گماشتۀ ما‏‎ ‎‏نشان  داده و گفته بود که کار زیاد دارم و بعد می آیم طولی نکشید که با چند نفر از رؤسای‏‎ ‎‏ادارات آمدند. فهمیدم منظورش این بود که ملاقات خصوصی و محرمانه تلقی نشود حق‏‎ ‎‏هم داشت چون در سفر قبل فرماندار ولایات ثلاث آقای فقیهی قمی از گلپایگان نزد من‏‎ ‎‏آمده بود و علی المقطوع به همین گناه منتظر خدمت شده بود سایرین مرعوب بودند و‏‎ ‎‏این مرعوبیت آنها را از مجذوبیت می انداخت. گذشت خیر و شر.‏

‏ ‏

‏دنیا نیرزد آنکه پریشان کنی دلی ‏‎            ‎‏زنهار بد مکن که نکرده است عاقلی‏

‏ ‏

‏بعد از چندی آقای حاج شیخ عبدالعلی قرهی نماینده حضرت امام خمینی و بعضی‏‎ ‎‏دیگر آمدند و ابلاغ کردند که امام فرموده اند به قم برگردید و من دیدم تکلیف است و‏‎ ‎‏باید به این تکلیف و وظیفه عمل کنم. بد نیست بنویسم من قوانین را محترم می شمارم و‏‎ ‎‏اگر منافات با احکام اسلام نداشته یا قابل قبول باشد عمل می کنم و به قول مرحوم‏‎ ‎‏مدرس یا دکتر مصدق ـ فعلاً گوینده را فراموش کردم ـ اگر مجری خوب باشد و قانون بد‏‎ ‎‏بهتر از این است که قانون خوب و مجری بد باشد. این مجری های بد هستند که موجب‏‎ ‎‏سقوط احکام خوب شده و می شوند و مجری باید خوب عمل کند و حق مردم دارای‏‎ ‎‏باب وسیعی است که لازم الرعایه می باشد.‏

‏بعد به قم برگشتیم و دولت عملی انجام نداد یا از عهده عملی در مقابل اراده آهنین‏‎ ‎‏آقای خمینی برنمی آمد و بعد هم سرنگون شد و سرنگونی شاه به علت گناهانی بود که‏‎ ‎‏مرتکب می شد و من اگر احیاناً برحسب مصلحت و یا مصالحی قانون را مراعات‏‎ ‎‏نمی کردم اطلاع می دادم و به موقع هم بود و دولت وقت هم چون مخالفت با قانون و‏‎ ‎‏اعلام و ذکر علل موجه را عقلایی می دانست ایجاد ناراحتی نمی کرد.‏

‎ ‎

کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 248