داوود عباس زاده

عجز دشمن

‏دشمن خیلی اصرار داشت که ما علیه امام چیزی بگوییم، ولی نمی توانست به هدفش‏‎ ‎‏برسد و از بچه هایی که ما با آنها بودیم هیچ گاه چنین موردی مشاهده نشد. موقعیت‏‎ ‎‏طوری بود که عراقی ها به هیچ شکل حریف ما نمی شدند. حتی کسانی که با ما همراه‏‎ ‎‏نبودند و بچه هایی بودند که خودشان را خیلی با بقیه قاطی نمی کردند و به اصطلاح، یک‏‎ ‎‏مقدار آن طرفی بودند نیز، به هیچ شکل اهانت نمی کردند؛ مگر چند نفر انگشت شمار‏

کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 2
‏که دیگر از خود عراقی ها شده بودند و از اول با خود آنها کار می کردند. تازه خود آنها هم‏‎ ‎‏جرأت نمی کردند به امام اهانت کنند.‏

‏درست است که ما در آنجا اسیر بودیم، ولی چون از گروههای اول اسرا بودیم،‏‎ ‎‏هیچ وقت اجازه نمی دادیم عراقی ها به امام چیزی بگویند، چون ما جلو آنها می ایستادیم‏‎ ‎‏و علاوه بر این، جوابشان را هم می دادیم.‏

‎ ‎

کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 3