علی علیدوست قزوینی

عمامه رسول الله‌، عمامه خمینی!

‏در اواخر سال 59 و اوایل سال 60، اعتصاب غذای مختصری رخ داد که عراقی ها آن را‏‎ ‎‏به شکل وحشیانه ای درهم شکستند؛ به این صورت که تعدادی عراقی ریختند داخل‏‎ ‎‏اردوگاه و به هر اتاقی که رفتند اسرا را لت و پار کردند و با ایجاد رعب و وحشت،‏‎ ‎‏اعتصاب را در هم شکستند. بعد هم، تعدادی را برای بازجویی و شکنجه بردند که از‏‎ ‎‏جمله آنها مرحوم جلیل اخباری بود. ایشان از آزاده های متدین بود و تعصب زیادی به‏‎ ‎‏حضرت امام داشت. آن روز، سرگردی به نام سرگرد اظهر، که از استخبارات آمده بود،‏‎ ‎‏جلیل را بسیار زده بود و به او گفته بود باید به امام اهانت کند. جلیل هم گفته بود هرگز‏‎ ‎‏این کار را نخواهد کرد. آنها آنقدر جلیل را زده بودند که از نفس افتاده بود. وقتی از او‏‎ ‎‏پرسیدند چرا اهانت نمی کنی، با اینکه می دانی زیر دست و پای ما از بین می روی و‏‎ ‎‏می میری، گفته بود: آیا شما حاضرید به پیامبر خدا اهانت کنید؟ جواب داده بودند: نه!‏‎ ‎‏این چه ربطی به خمینی دارد؟ گفته بود: عمامه خمینی، عمامه رسول الله است و عمامه‏‎ ‎‏رسول الله ، عمامه خمینی. پس جسارت به خمینی(س) جسارت به رسول خداست و من‏‎ ‎‏اگر بمیرم این کار را نمی کنم. می گفتند حالت جنون به سرگرد دست داده بود، به طوری‏‎ ‎‏که دیوانه وار به پشت و شکم جلیل می زد و می گفت: الله اکبر! عمامة رسول الله ...!؟ یادم‏‎ ‎‏هست تا دو سال، هر وقت سرگرد اظهر، اخباری را می دید او را می زد و می گفت: عمامة‏‎ ‎‏رسول الله عمامة خمینی و عمامة خمینی، عمامة رسول الله !‏

‎ ‎

کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 11