در اواخر سال 59 و اوایل سال 60، اعتصاب غذای مختصری رخ داد که عراقی ها آن را به شکل وحشیانه ای درهم شکستند؛ به این صورت که تعدادی عراقی ریختند داخل اردوگاه و به هر اتاقی که رفتند اسرا را لت و پار کردند و با ایجاد رعب و وحشت، اعتصاب را در هم شکستند. بعد هم، تعدادی را برای بازجویی و شکنجه بردند که از جمله آنها مرحوم جلیل اخباری بود. ایشان از آزاده های متدین بود و تعصب زیادی به حضرت امام داشت. آن روز، سرگردی به نام سرگرد اظهر، که از استخبارات آمده بود، جلیل را بسیار زده بود و به او گفته بود باید به امام اهانت کند. جلیل هم گفته بود هرگز این کار را نخواهد کرد. آنها آنقدر جلیل را زده بودند که از نفس افتاده بود. وقتی از او پرسیدند چرا اهانت نمی کنی، با اینکه می دانی زیر دست و پای ما از بین می روی و می میری، گفته بود: آیا شما حاضرید به پیامبر خدا اهانت کنید؟ جواب داده بودند: نه! این چه ربطی به خمینی دارد؟ گفته بود: عمامه خمینی، عمامه رسول الله است و عمامه رسول الله ، عمامه خمینی. پس جسارت به خمینی(س) جسارت به رسول خداست و من اگر بمیرم این کار را نمی کنم. می گفتند حالت جنون به سرگرد دست داده بود، به طوری که دیوانه وار به پشت و شکم جلیل می زد و می گفت: الله اکبر! عمامة رسول الله ...!؟ یادم هست تا دو سال، هر وقت سرگرد اظهر، اخباری را می دید او را می زد و می گفت: عمامة رسول الله عمامة خمینی و عمامة خمینی، عمامة رسول الله !
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 11