علی علیدوست قزوینی

بافته هایشان را پنبه می کردیم

‏گاهی آخوندهایی از بغداد می آمدند تا برای ما صحبت کنند و کاری کنند ما دست‏‎ ‎‏از امام و انقلاب برداریم. عراقی ها فکر می کردند چون ما به حرف امام گوش‏‎ ‎‏می دهیم، به حرف هر آخوند دیگری هم گوش خواهیم کرد. ما هم برای اینکه به‏‎ ‎‏آنها نشان دهیم با این حرفها و سخنرانیها از راه به در نمی شویم و عشقمان به امام‏‎ ‎‏حساب دیگری دارد، هر وقت آنها اسم امام را می بردند، با شعار «اللهم صلی علی‏‎ ‎‏محمد و آل محمد و عجل فرجهم و اید امام الخمینی و انصر جیوش‏‎ ‎‏الحسینی» بافته هایشان را پنبه می کردیم. سرانجام، کار به جایی رسید که ابتدای هر‏‎ ‎‏سخنرانی اعلام می کردند هیچ کس حق فرستادن صلوات ندارد، ولی این هم نتیجه‏‎ ‎‏نمی داد. این بود تا اینکه جمعی از بچه ها را بردند و کتک زدند و آخوندها هم دیگر به‏‎ ‎‏اردوگاه نیامدند. ‏

‎ ‎

کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 14