علی علیدوست قزوینی

سلول انفرادی، پاداش از خودگذشتگی

‏نوجوانی در میان ما بود که مدتی از ما جدا شده بود و به افرادی که اهل نماز نبودند‏‎ ‎‏پیوسته بود. یک روز، عراقی ها یک نسخه از این دفترچه را هنگام تفتیش در میان وسایل‏‎ ‎‏این نوجوان پیدا کردند. اضطراب و دلهره سختی بچه ها را فرا گرفت. وقتی آن نوجوان را‏‎ ‎‏برای بازجویی بردند، جوان دیگری به نام جواد نزد عراقی ها رفت و به آنها گفت که این‏‎ ‎‏دفترچه مال او بوده است. ما هم خوشحال شدیم و برایش دعا کردیم. جواد به عراقی ها‏‎ ‎‏گفته بود: وقتی شما برای تفتیش آمدید، من با عجله دفترچه را به طرف او پرت کردم و... .‏‎ ‎‏پس از اینکه جواد خود را معرفی کرد، آن نوجوان را رها کردند. جواد را حدود بیست روز‏‎ ‎‏در انفرادی نگه داشتند. او با این کار نگذاشت آن نوجوان در سلول انفرادی بماند.‏

‎ ‎

کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 18