فردای آن روز بود که به یکی از دوستان که سرود می ساخت گفتم برای مراسم ختم امام
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 22
برنامه ای آماده کند. ایشان سرود زیاد ساخته بود که در اردوگاه تمرین می شد و این بار هم سرودی ساخت که بسیاربسیار زیبا بود. من آن سرود را الآن به یاد ندارم و خودش هم در دسترس نیست، ولی اگر پیدایش می کردیم خوب بود. به هر حال، کار خیلی زیبایی بود. مضمون بعضی از جملاتش این بود: تو عیسایی، تو موسایی و...
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 23