علی علیدوست قزوینی

تو عیسایی! تو موسایی!

‏فردای آن روز بود که به یکی از دوستان که سرود می ساخت گفتم برای مراسم ختم امام‏

کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 22
‏برنامه ای آماده کند. ایشان سرود زیاد ساخته بود که در اردوگاه تمرین می شد و این بار‏‎ ‎‏هم سرودی ساخت که بسیاربسیار زیبا بود. من آن سرود را الآن به یاد ندارم و خودش‏‎ ‎‏هم در دسترس نیست، ولی اگر پیدایش می کردیم خوب بود. به هر حال، کار خیلی‏‎ ‎‏زیبایی بود. مضمون بعضی از جملاتش این بود: تو عیسایی، تو موسایی و... ‏

‎ ‎

کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 23