بعد از امام، تا مدتی بعد از سالگرد که ما در عراق بودیم، به معنای واقعی و حقیقی کلمه احساس می کردیم یتیم شده ایم و خودمان این یتیمی را قبول داشتیم. آن روز هم که آمدیم ایران، وقتی در اسلام آباد (یا شهری دیگر) خواستند ما را تقسیم کنند و هر کس را به شهر خودش بفرستند، ما گفتیم دو تا خواسته داریم؛ اول ما را به مرقد امام ببرید و بعد
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 23
هم به زیارت مقام معظم رهبری. خلاصه، پافشاری کردیم و پشت تریبون و بلندگو گفتیم تا مرقد امام نرویم به خانه هایمان نمی رویم. مسئولان هم ناچار این کار را انجام دادند و ما اولین گروه آزادگان بودیم که به زیارت مقام معظم رهبری رفتیم. اول به زیارت مرقد امام رفتیم و بعد هم به زیارت مقام معظم رهبری. بعد، هر کسی به شهر خودش رفت.
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 24