علی اکبر هاشمی

گریه و روزه برای اشتباه سهوی

‏بچه ها تعهد و اعتقاد قلبی بسیار قوی ای به امام و اهداف امام و انقلاب داشتند. برای‏‎ ‎‏همین، هیچ گاه حاضر به توهین به امام نمی شدند. یادم می آید ما در بین نمازهایمان‏‎ ‎‏دعاهایی داشتیم که همیشه بچه ها آنها را به نوبت می خواندند. یک بار، نوبت به یکی از‏‎ ‎‏بچه ها رسید که دعایی را که روی کاغذ نوشته بودیم بخواند. این دعا چند بند داشت و در‏‎ ‎‏بند چهارم آن آمده بود: خدایا، کسانی که به انقلاب و روحانیت پیرو خط امام و انقلاب‏‎ ‎‏خدمت می کنند، موفق و مؤید بدار. و در بند پنجم هم گفته می شد: کسانی را که سعی در‏‎ ‎‏براندازی نظام و مخالفت با امام و انقلاب دارند نیست و نابود بگردان. این دوست ما آن‏‎ ‎‏شب دعا را خواند و هنگامی که به بند چهارم رسید، به اشتباه چشمش به پایان بند پنجم‏‎ ‎‏افتاد و به جای آنکه بگوید موفق و مؤید بدار، گفت: نیست و نابود بگردان. بچه ها همگی‏‎ ‎‏تعجب کردند که او چه می گوید و چرا اینطور دعا می کند. یکباره خود او هم متوجه شد و‏‎ ‎‏اشک از چشمانش سرازیر شد و شروع کرد به گریه. ما به او گفتیم: اشکالی ندارد، تو که‏‎ ‎‏عمداً این حرف را نزدی و گناهی مرتکب نشدی، چرا گریه می کنی؟ او می گفت: نه، چرا‏‎ ‎‏من باید بی حواسی کنم که این اتفاق بیفتد. خلاصه، خودش را نمی بخشید. بعد، تصمیم‏‎ ‎‏گرفت سه روز روزه بگیرد. ما به او گفتیم نیازی نیست چرا خود را اذیت می کنی؟ ولی او‏‎ ‎‏اصرار می کرد و می گفت: من نباید این حرف را می زدم. او همیشه بعد از آن ماجرا خودش‏‎ ‎‏را سرزنش می کرد که چرا این اشتباه را مرتکب شده است.‏


کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 41
‏می خواهم این را بگویم که تعهد بچه ها به این شکل بود. عراقی ها هم نمی دانستند با‏‎ ‎‏افرادی سروکار دارند که حتی حاضر نیستند به صورت سهوی کلمه ای در توهین به امام و‏‎ ‎‏انقلاب بگویند.‏

‎ ‎

کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 42