علی سرداری

مسابقه بدهید!

‏یک روز، ساعت هشت صبح بود که خبر رحلت امام از  بلندگوهای اردوگاه پخش شد.‏‎ ‎‏بچه ها به محض شنیدن این خبر گریه کردند و اردوگاه یکپارچه در سکوت غمباری فرو‏‎ ‎‏رفت. هیچ کس با دیگری صحبت نمی کرد و دو هزار نفر در سکوت قدم می زدند.‏‎ ‎‏عراقی ها که دیدند بچه ها فوتبال بازی نمی کنند و مسابقات نیمه تمام ماند، دستور دادند‏‎ ‎‏بازی کنیم. آنها هر روز توپها را می گرفتند و می گفتند شما زیاد بازی می کنید و وقتی‏‎ ‎‏افسرهای ما از اینجا رد می شوند شما فوتبالتان را قطع نمی کنید؛ اما آن روز رفتند و همۀ‏‎ ‎‏توپها را آوردند و گفتند: فوتبال بازی کنید و مسابقه بدهید. با این حال، هیچ کس از جایش‏‎ ‎‏بلند نشد. همه ساکت بودند و فقط گریه می کردند. در این میان، برخی از نیروهای عراقی‏‎ ‎‏می آمدند و به چشم بچه ها نگاه می کردند و هر کس را که اشک ریخته بود، می بردند و‏‎ ‎‏تنبیه می کردند.‏

‎ ‎

کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 61