یادم می آید وقتی انفجارات و ترورهای اوایل انقلاب روی داد، مانند انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی و شهادت شهید بهشتی و 72 نفر از یاران امام، ما بسیار ناراحت بودیم. آن ایام، ما دو غم و نگرانی و ناراحتی داشتیم؛ یکی همین اتفاقات تلخ بود که ما را به سختی ناراحت کرده بود و دیگری سخنان طعن آلود برخی افراد سست ایمان و خودفروخته که از تعصب ملی بهره ای نداشتند. آنها به ما می گفتند: به زودی، حکومت ایران ساقط می شود و ما شما را به این ستونها می بندیم و کارتان تمام است. ما در تمامی این ماجراها بایستی با اعتقاد و ایمان صبر می کردیم و همیشه با ذکر خدا قلبهایمان را زنده نگه می داشتیم و با این آیه خود را تسلی می دادیم: أَلاَ بِذِکْرِ الله ِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ.
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 74