محمد گیتی

برخورد اول

‏وقتی من اسیر شدم، زخمی بودم. ما گروهی تقریبا بیست نفره بودیم که من و یکی دیگر‏‎ ‎‏از دوستان در آن زمان مجروح بودیم و روی زمین افتاده بودیم. در این شرایط بود که‏‎ ‎‏عراقی ها بالای سر ما رسیدند. چهار ـ پنج عراقی کنار ما ماندند و بقیه رفتند تا به دنبال‏‎ ‎‏دیگران، منطقه را بگردند. یکی از آن چهار نفری که مأمور ما شده بود، در همان حوالی‏‎ ‎‏اورکتی از اورکتهای ایرانی را پیدا کرد و از من پرسید: این اورکت مال توست؟ گفتم: نه.‏‎ ‎‏گفت: نه، حتماً مال توست. چند بار این سخن بین من و او رد و بدل شد تا دست از سر ما‏‎ ‎‏برداشت. اما دست در جیب اورکت کرد و آینه ای دو طرفه از آن بیرون آورد که یک‏‎ ‎‏طرفش عکس حضرت امام و طرف دیگرش آینه بود. آن وقت به من اشاره کرد که این‏‎ ‎‏مال توست؟ گفتم: نه. او گفت: این حتماً مال توست. دوباره گفتم: نه. باز چندین بار این‏‎ ‎‏حرف بین ما رد و بدل شد. بعد، شروع کرد به توهین به حضرت امام. من دستم را دراز‏‎ ‎‏کردم و او که فکر می کرد من هم می خواهم به امام توهین کنم آینه را به من داد. وقتی آینه‏‎ ‎‏را گرفتم آب دهان آن عراقی را با لباسم از روی آینه پاک کردم و جلوی چشم او عکس را‏‎ ‎‏بوسیدم. او هم به شدت عصبانی شد و عکس حضرت امام را گرفت و انداخت زمین و‏‎ ‎‏آینه را شکست. این اولین برخوردی بود که من دربارۀ حضرت امام از عراقی ها دیدم.‏

‎ ‎

کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 77