محمد گیتی

آزاده عراقی الاصل

‏یکی از دوستان ما در اسارت، آزاده ای عراقی الاصل بود که پدرش پیش ترها سرهنگ‏‎ ‎‏شهربانی عراق بود، اما به خاطر فعالیتهای سیاسی تحت تعقیب قرار گرفته و به ایران فرار‏‎ ‎‏کرده بود. برای همین، دوست ما در ایران بزرگ شده بود و در زمان جنگ همراه برادران‏‎ ‎‏بسیجی ایرانی به جبهه آمده بود و به اسارت نیروهای عراقی در آمده بود. ایشان در‏‎ ‎‏اسارت، خودش را اهل خرم آباد لرستان معرفی کرده بود. یک روز، دو ـ سه نفر از‏‎ ‎‏سربازان عراقی به آسایشگاه ما آمدند و به ایشان گیر دادند. دوست داشتند سر به سر او‏‎ ‎‏بگذارند و خودشان هم تفریحی کرده باشند، لذا به او گفتند: تو حرس خمینی هستی؛‏‎ ‎‏یعنی پاسدار هستی؟ گفت: من بسیجی ام. گفتند: باید به امام توهین کنی! ایشان فقط به‏‎ ‎‏آنان نگاه کرد و هیچ نگفت. او را وسط آسایشگاه بردند و شروع به کتک زدن کردند؛ با‏‎ ‎‏چک و مشت و لگد و... . تا آنجا که توان داشتند وسط آسایشگاه او را زدند، ولی او‏‎ ‎‏حاضر به توهین به امام نشد. این صحنه ای بود که همه ما با چشمان خودمان دیدیم.‏

‎ ‎

کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 79