محمد گیتی

قصیده غم

‏خداوند به من هم توفیقی داد و قصیده بلندی به مناسبت ارتحال حضرت امام در همان‏‎ ‎‏روزها سرودم و آن این بود:‏

جز داغ غمت بر دل ما داغ دگر نیست  ‎ ‎جز راه تو در فکرت و اندیشه و سر نیست

درمان نکند داغ تو را مسکر و تریاق  ‎ ‎گویم به طبیبان که دگر هیچ ثمر نیست

داغی به بلندای سما ثقل چو هستی  ‎ ‎ای بیخبران هیچ مکوشید اثر نیست

این داغ و مصیبت به دل امت و دوران  ‎ ‎تا حشر بماند که دگر هیچ خبر نیست

ای گیتی بیچاره بسوز از غم هجرش  ‎ ‎چون تا به قیامت به سرت همچو پدر نیست

باشد که مداوا شود این داغ جگرسوز  ‎ ‎با آمدن حجت حق چاره دگر نیست

گر حافظ و خیام شوند زنده و گویند  ‎ ‎در مدحت تو شعر به جز خشت و مَدَر نیست

هر سر که در آن معرفت و عشق تو نبوَد ‎ ‎حقا که توان گفت بجز سنگ و حجر نیست

الفاظ حکیمانه و شکّر سخن تو  ‎ ‎قابل به قیاس زر و یاقوت و گهر نیست

اعمال شجاعانه تو وقت توکل  ‎ ‎در عالم اندیشه دگر جای گذر نیست

هر کس که به تیغ قلمت کشته ره شد  ‎ ‎در روز قیامت دگرش عفوُ وَذر نیست

و آن کس که به عشقت سر تسلیم به حق داد ‎ ‎گو مژده که منزلگهتان نار و سَقَر نیست

امید همه عالمیان اینکه بیایی  ‎ ‎با حجت حق چونکه دگر فرصت شر نیست

این ظلمت شب تیرگی جهل و ضلالت  ‎ ‎پیوسته بود تا که در او شمس و قمر نیست

ای شمس و قمر حجت ثانی عشر ما  ‎ ‎جز دفع سیاهی و ستم فکر بشر نیست

بیچاره من زار که بعد از غم هجرت  ‎ ‎ترسم که در این راه مرا یار دگر نیست

لیکن خلفت خامنه ای پیرو راهت  ‎ ‎دستم چو بگیرد به دلم آه و شرر نیست

باشد که تأسّی کنم از راه تو و او  ‎ ‎مستانه چنانم که مرا پا و چو سر نیست

کی می شود ای یوسف گم گشتۀ زهرا  ‎ ‎آیی سوی کنعان که بصر بهر پدر نیست

با امتِ در صحنۀ ما کاخ ستمکار  ‎ ‎لرزانده چنان بر سر او خواب سحر نیست

پوشیده کفن، تیغ به دست، ذکر تو بر لب ‎ ‎در وادی طاعت حذر از دشت و حضر نیست

یارب چو قیامش نکنم درک و بمیرم  ‎ ‎پس زنده نمایم که از آن جای گذر نیست

کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 81
‏این قصیده را من سه روز پس از ارتحال حضرت امام یعنی در روز هفدهم خرداد ماه‏‎ ‎‏سال 1368 سرودم.‏

‎ ‎

کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 82