غلامرضا مظلومی

سرودی که خوانده نشد

‏وقتی حضرت امام به بیمارستان منتقل شدند، بعضی از بچه ها شعری آماده کردند که‏‎ ‎‏بعد روی آن آهنگ گذاشتند و شروع به تمرین کردند تا وقتی امام از بیمارستان مرخص‏‎ ‎‏می شوند، بچه ها این سرود را از اسارت تقدیم امام کنند. یادم هست یک بار یکی از‏‎ ‎‏نگهبانان عراقی هم سر رسید و مزاحم یکی از تمرینها شد، ولی خدارا شکر به خیر‏‎ ‎‏گذشت و چون بهانه ای نداشت رفت؛ چون آنها می دانستند که ما یک سری برنامه های‏‎ ‎‏تفریحی برای خودمان داریم. البته، این سرود بچه ها به مراد نرسید و امام بیماری شان‏‎ ‎‏طولانی شد و در بیمارستان ماندند، تا به رحمت خدا رفتند و دست ما از دامن ایشان‏‎ ‎‏کوتاه شد. البته، باز هم بچه ها بیکار ننشستند و همین سرود را تبدیل به سرود دیگری‏

کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 96
‏کردند که شعر آن از حافظ بود که می فرماید:‏

شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت  ‎ ‎روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت

گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود  ‎ ‎بار بر بست به وداعش نرسیدیم و برفت

‎ ‎

کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 97