عیسی نریمیسایی

برخورد عراقی ها با نوجوان دوازده ساله

‏در اوایل اسارت آزاده دیگری داشتیم به نام علیرضا احمدی که نوجوان بود و فکر‏‎ ‎‏می کنم دوازده سال بیشتر نداشت. عراقی ها فکر می کردند چون او نوجوان است‏‎ ‎‏می توانند برای تبلیغات خود از او استفاده کنند. یادم هست در بصره که بودیم، او را‏‎ ‎‏بیرون بردند و با او صحبت کردند و گفتند: تو بگو امام ما را به زور به جبهه آورده و من‏‎ ‎‏نمی خواستم بیایم. مرا و نوجوانان دیگر را از سر کلاس بلند کردند و به جبهه آوردند و ما‏‎ ‎‏مایل نبودیم به جبهه بیاییم. اما علیرضا احمدی، این آزاده نوجوان که در عملیات رمضان‏‎ ‎‏اسیر شده بود، مقاومتهای خیلی عجیبی کرد و به آنان گفت: ما با عشق و تمایل خودمان‏‎ ‎‏به جبهه آمده ایم. اصلاً، چون سن کمی داشتیم ما را به جبهه نمی آوردند و ما با اصرار به‏‎ ‎‏جبهه آمده ایم؛ برای اینکه از رهبرمان اطاعت کرده باشیم و دشمن را از کشورمان دفع‏‎ ‎‏کنیم.‏

‏این برادر ما به خاطر سخنانی که مقابل دوربین رادیو و تلویزیون عراق گفت، خیلی‏‎ ‎‏شکنجه شد. بدن بسیار نحیف و کوچکی هم داشت. تمام بدن کوچک او کابل خورده‏‎ ‎‏بود و اثر پوتین عراقی ها روی تمام بدن و لباسهایش مانده بود. اثرات ضرب و شتمها‏‎ ‎‏روی صورت و بدنش باقی بود و آدم تعجب می کرد دشمن چقدر باید سنگدل باشد که با‏‎ ‎‏این نوجوان نحیف، که قطعاً در جبهه نمی توانسته کار چندانی بکند و سلاحی به دست‏‎ ‎‏بگیرد و با عراقی ها به آن شکل مبارزه کند، اینطور برخورد می کند.‏

‎ ‎

کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 111