عیسی نریمیسایی

تختی که دائم به آسمان می رفت و دوباره بر می گشت

‏اصلاً تصور اینکه یک روز ما برگردیم و امام در بین ما نباشد، برای ما خیلی آزاردهنده‏‎ ‎‏بود. وقتی خبر ناراحتی قلب امام را شنیدیم، ما هم در اردوگاه برای شفای حضرت امام‏‎ ‎‏مراسمی برگزار کردیم؛ دعای توسل و حدیث کسائی هم برگزار کردیم و ذکرهایی بین‏‎ ‎‏رفقا تقسیم کردیم، بلکه امام شفا پیدا کنند. در این میان، خیلی از بچه ها خوابهایی دیدند‏‎ ‎‏که بهترینشان این خواب بود:‏

‏یکی از رفقای آزاده، خواب دیده بود که حضرت امام روی تختشان خوابیده اند و‏‎ ‎‏تعدادی از فرشتگان، ملائکه و ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ دور تخت حضرت امام را‏‎ ‎‏گرفته اند و دارند او را با خود به آسمان می برند. مردم ایران هم دستهایشان بالاست و دعا‏‎ ‎‏می کنند. در نتیجه، این تخت دائم بالا می رود و دوباره برمی گردد. اما آخرالامر فرشته ها‏

کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 119
‏و ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ این تخت را بلند می کنند و به آسمان می برند و در‏‎ ‎‏آسمان پنهان می شوند.‏

‏این خواب برای بعضی از دوستان نقل شد و به ما هم رسید. ظاهراً رفقا و حاج آقا‏‎ ‎‏ابوترابی گفته بودند: این خواب را برای اسرای دیگر نقل نکنید، چون پیام این خواب تا‏‎ ‎‏حدودی معلوم است که چیست؛ یعنی مردم دعا می کنند، ولی به هر حال مقدّر است که‏‎ ‎‏امام از جمع ما جدا شوند. فکر می کنم سال 65 یا 66 بود که بچه ها این خواب را دیدند.‏

‏در سال 67، خوابهای دیگری هم در این باره دیده شد که مثلاً امام در حال مریضی‏‎ ‎‏است و پرواز می کند و به آسمان می رود. رفقا از این خوابها می دیدند، ولی ما می گفتیم‏‎ ‎‏اینها فقط خواب است.‏

‎ ‎

کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 120