عیسی نریمیسایی

در انتظار خبر

‏این بود تا اینکه آخرین مریضی امام پیش آمد. تلویزیون عراق تصاویر امام را در‏‎ ‎‏بیمارستان نشان می داد و ما هم، به صورت سرّی، از رادیو یا بعضی منبعهای اطلاعاتی‏‎ ‎‏که داشتیم، خبر می گرفتیم و می دانستیم که بعضی از سران کشور به دیدار امام در‏‎ ‎‏بیمارستان رفته اند. این صحنه ها برای ما خیلی سست کننده بود. تلویزیون عراق نشان‏‎ ‎‏می داد که سِرُم در دست امام است و با آن حالت ضعف در بیمارستان به سر می برند و‏‎ ‎‏می گفت دکترها نظر داده اند که دیگر نمی توان برای امام کاری کرد و از درمان حضرت‏‎ ‎‏امام مأیوس شده اند.‏

‏وقتی این اخبار پخش می شد، به رفقا شوک غریبی وارد می شد. وقتی بیماری امام‏‎ ‎‏طولانی شد، بچه ها دیگر منتظر خبر رحلت بودند و کم کم خودشان را آماده دریافت این‏‎ ‎‏خبر کرده بودند. البته، برای بسیاری هم تصور اینکه امام از جمع ما بروند غیرممکن و‏‎ ‎‏محال بود و اصلاً فکر نمی کردند امام به این سادگی از بین ما بروند. عراقی ها گاهی‏‎ ‎‏بلندگوها را روشن می کردند و اخباری که از ایران می رسید را اعلام می کردند که متن‏‎ ‎‏همه آنها این بود که حال امام رو به وخامت می رود و از مردم تقاضای دعا کرده اند و مردم‏‎ ‎‏ایران دیشب را به دعا گذرانده اند.‏

‎ ‎

کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 120