عیسی نریمیسایی

لحظات بی خودی

‏خبر رحلت امام حالت عجیبی در بین رفقا ایجاد کرد؛ مثلاً، دو ـ سه نفر از بچه ها یکباره‏‎ ‎‏اختیار خود را از دست دادند و با صدای بلند شروع به گریه کردند. بعد، به سمت‏‎ ‎‏سیم خاردارها حمله کردند و می خواستند سیم خاردارهای اردوگاه را از جا بکنند. این‏‎ ‎‏بچه ها واقعاً از خود بیخود شده بودند و قصدشان این بود که خود را از این دنیا برهانند و‏‎ ‎‏کاری کنند که عراقی ها به سمت آنها شلیک کنند و آنها را بکشند. با این کار آنها، بقیه‏‎ ‎‏اسرا هم سکوت را شکستند و گریه ها شدیدتر شد. صدای ناله های شدید بچه ها در‏‎ ‎‏اردوگاه پیچید. در همین حین، همه به سمت در خروجی اردوگاه هجوم بردند. من دیدم‏‎ ‎‏اوضاع خیلی خطرناک شده، چون عراقی ها آماده باش بودند و تانکها و نیروهایشان را‏‎ ‎‏پشت سیم خاردارها مستقر کرده بودند، لذا به همراه دوستان دیگر تصمیم گرفتیم هر چه‏‎ ‎‏سریع تر وضعیت را به حالت اول برگردانیم و بچه ها را از سیم خاردارها دور کنیم. ما‏‎ ‎‏بچه ها را کنار می کشیدیم و به آنها دلداری می دادیم و آب به سر و روی آنهایی که بیهوش‏‎ ‎‏شده بودند می زدیم. در آن لحظات با خود می گفتم: خدایا، چقدر این بچه ها عاشق‏‎ ‎‏حضرت امام هستند و حاضرند جان خودشان را فدای ایشان کنند و بعد از امام‏‎ ‎‏نمی توانند حتی یک لحظه باقی بمانند!‏

‏بالاخره، پس از تلاشهای بسیار، اردوگاه آرام شد. روز اول، همه گریه می کردند و‏‎ ‎‏عراقی ها هم متعرض ما نمی شدند. از روز دوم و سوم، در آسایشگاهها ختم قرآن گرفته‏‎ ‎‏شد و به همین شکل پیش رفت تا هفت حضرت امام رسید. درد سنگینی بر قلبها وارد‏‎ ‎‏شده بود؛ خصوصاً برای آنهایی که تصوری غیر از حضرت امام در کاخ آرزوهای خود‏

کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 122
‏نداشتند و تمام روزها و لحظات اسارت را به یاد ایشان سپری کرده بودند. ما به آنها‏‎ ‎‏می گفتیم: درست است که امام رفته، ولی در ایران بزرگان و علمای زیادی هستند که برای‏‎ ‎‏جانشینی امام تدبیر می کنند. علاوه بر آن، عنایت امام زمان(عج) همواره شامل حال‏‎ ‎‏ایران بوده و از این پس هم خواهد بود و ایشان کشور را بی صاحب نخواهند گذاشت.‏‎ ‎‏وقتی خبر جانشینی مقام معظم رهبری را شنیدیم، بچه ها خیلی خوشحال شدند و‏‎ ‎‏مقداری از آلام و دردهایشان تسکین داده شد. ‏

‎ ‎

کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 123