عیسی نریمیسایی

ابوترابی! حق با شماست!

‏حاج آقا سه ماه هم، در زندان وزارت دفاع عراق اسیر بودند و در آن مدت، جلسه ای با‏

کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 124
‏سران ارتش عراق و به اصطلاح سرلشکرهای صدام داشتند. آنها به او گفته بودند که‏‎ ‎‏ابوترابی، تو هم سید هستی، هم عرب هستی، و هم با ما با احترام برخورد می کنی. ما هم‏‎ ‎‏به تو افتخار می کنیم که انسانی باشخصیت و مهربان هستی، ولی آن بزرگان ایران‏‎ ‎‏اینطوری نیستند و با ما مثل تو رفتار نمی کنند و حکم قتل ما را صادر کرده اند و با ما‏‎ ‎‏خصومت دارند. حاج آقا هم بین ژنرالهای عراقی گفته بود: اینطور نیست که شما تصور‏‎ ‎‏می کنید. رهبر و امام ما بسیار رئوف و مهربان است و به مراتب از من خوش اخلاق تر‏‎ ‎‏است. این جنگی است که بیگانگان بر ما تحمیل کرده اند وگرنه امام همیشه به دنبال این‏‎ ‎‏است که به هر دو ملت خدمت کند؛ یعنی هم ملت مظلوم عراق و هم ملت ایران. آرزوی‏‎ ‎‏امام این است که جنگ نباشد و همه جا صلح برقرار باشد و مردم در کشور خود آقای‏‎ ‎‏خود باشند؛ لذا نمی تواند اجازه بدهد ارتش شما به مملکت ایران حمله کند و مردم را به‏‎ ‎‏خاک و خون بکشد. در حقیقت، ملت ما به دستور امام از خاک کشورشان دفاع می کنند.‏

‏حاج آقا دو ـ سه مرتبه این داستانها را برای ما تعریف کردند. یک بار دیگر هم به او‏‎ ‎‏گفته بودند: ابوترابی، اگر ما گاهی تو را شکنجه می کنیم شرمنده ایم؛ به لحاظ اینکه ما‏‎ ‎‏مجبوریم دستورات مافوق را اطاعت کنیم. بعد ایشان مقایسه ای کردند و فرمودند: امام،‏‎ ‎‏در ایران، دستور شکنجه هیچ کس را نمی دهد و آنجا اینطور نیست. امام با منش‏‎ ‎‏پیامبرگونه خود مشکلات را حل می کند. امام به فکر محرومان و مردم است و مردم هم‏‎ ‎‏از صمیم قلب ایشان را دوست دارند. این صحبتها، گاهی اوقات باعث جلب توجه‏‎ ‎‏بعضی از افسران ارشد ارتش عراق می شد و آنها احساس می کردند آن انسان رئوف و‏‎ ‎‏مهربان و کاملی که به دنبالش هستند امام خمینی(س) است، و صدام رهبر و‏‎ ‎‏رئیس جمهوری دیکتاتور و زورگو بیش نیست. بعضی از این افسران وقتی در خلوت با‏‎ ‎‏حاج آقا دیدار داشتند به صراحت به حاج آقا می گفتند: ابوترابی، حق با شماست. اما اگر‏‎ ‎‏می بینی ما بعضی جاها از صدام تبعیت می کنیم، به این خاطر است که اگر اینطور نباشیم،‏‎ ‎‏از کار بر کنار می شویم و حتی به زندان و اعدام محکوم می شویم؛ لذا مجبوریم این‏‎ ‎‏نقشهای مصنوعی را بازی کنیم.‏

‎ ‎

کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 125