عیسی نریمیسایی

من مسیحی هستم اما به هموطن خود خیانت نمی کنم

‏آن اوایل که ما در اردوگاه موصل دو بودیم، عراقی ها فهمیدند بین ما دو نفر مسیحی‏‎ ‎‏وجود دارد. بعد، افسران مسیحی عراقی آمدند و یکی از آن مسیحیها را با خود بردند و با‏‎ ‎‏او صحبت کردند که تو مسیحی هستی و آنها مسلمان هستند. بنابراین، ما و شما از آنها‏‎ ‎‏جداییم و می توانیم همکاری کنیم و ... . خلاصه، برای او لباس و غذا و چیزهای خاص‏‎ ‎‏آورده بودند. با این حال، سر آخر او گفته بود: درست است که من مسیحی ام، ولی ایرانی‏‎ ‎‏هستم و به مردم خودم خیانت نمی کنم. درست است که من مسیحی ام و آنها مسلمان،‏‎ ‎‏ولی خدای ما یکی است و فقط پیامبر ما فرق می کند. من هنوز هم یک سرباز ایرانی‏‎ ‎‏هستم و تا زمانی که زنده ام فکر و عقیده ام همین است.‏

‏خلاصه، دو ـ سه بار این بنده خدا را بردند و آوردند و تطمیع کردند و آخر سر هم او‏‎ ‎‏را به شدت زدند و گفتند: تو باید با ما همکاری کنی. ولی او می گفت: من ایرانی هستم و‏‎ ‎‏مسیحی، و هیچ وقت علیه بچه ها با شما همکاری نمی کنم. در نهایت، عراقی ها از او‏‎ ‎‏مأیوس شدند.‏

‎ ‎

کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 132