در دوران اسارت، بسیاری از اسرا حافظ قرآن شدند. حاج آقا ابوترابی وعده داده بودند که هر کس قرآن را حفظ کند، او را به طور خصوصی به ملاقات امام ببرد. با همین عشق، دوستان ما به حفظ قرآن پرداختند و تعداد زیادی از آنها حافظ قرآن شدند. در واقع، عشق به امام در تمام دوران اسارت همراه دوستان و برادران آزاده بود و بسیاری از فعالیتها با یاد امام و دلگرمی به دعای امام انجام می شد.
اغلب بچه ها در نامه هایی که می فرستادند می نوشتند: حال پدر بزرگ چطور است؟ از آن طرف هم جواب نامه ها به همین صورت می آمد. یکی از دوستان به نام مهدی قاسمی نامه ای نوشته بود که محضر امام رسیده بود و ایشان دو خط جواب نوشته بودند. آنجا بود که با خط امام آشنا شدیم. بچه ها آن را روی چشم می گذاشتند. بعد هم پیام امام
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 138
رسید که برای آزادگان آرزوی سلامتی کرده بود و توصیه کرده بود که مواظب خودشان باشند. این پیام را در تمام اتاقها خواندند و باعث تقویت روحیه بچه ها شد.
با ذکر این خاطرات، می خواستم بگویم یاد امام چگونه در این مدت اسارت در بین بچه ها جریان داشت.
چند روز قبل از فوت امام، روزنامه های عراقی خبر داده بودند که ایشان در بستر بیماری است. بچه ها هم مجالسی گرفتند و دعای توسل و دعاهای مختلف برای شفای حضرت امام خواندند، تا اینکه بعد از چند روز از طریق بلندگوهای اردوگاه متوجه فوت حضرت امام شدیم.
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 139