حسین دشتی

سربازی که با بقیه تفاوت داشت

‏حدود چهار یا پنج سال بعد از اسارت، سربازی به اردوگاه ما آمد که نگهبان نبود؛ چون‏‎ ‎‏هیچ وقت نگهبانی نمی داد. این فرد میان اسرا می گشت و بعضی مواقع داخل آسایشگاه‏‎ ‎‏هم می آمد و اگر می دید چند نفر از بچه ها نشسته اند، می نشست و با آنها صحبت می کرد‏‎ ‎‏و سر بحث را باز می کرد. اسرا هم که در حال یادگیری عربی بودند، برای صحبت کردن‏‎ ‎‏با این فرد تمایل نشان می دادند. او چهره دوستانه ای داشت و به کسی توهین نمی کرد.‏‎ ‎‏هر کس به او سلام می کرد، بر عکس دیگر عراقی ها، جواب می داد یا خودش به ما سلام‏‎ ‎‏می کرد. برای همین، اکثر بچه ها که به خاطر رفتار و اخلاق بسیار بد نگهبانان پیش آنان‏‎ ‎‏نمی رفتند، با او خوب بودند. رفتار و اخلاق او نیز با دیگر سربازان عراقی تفاوت داشت؛‏‎ ‎‏مثلاً اگر به صدام توهین می شد، عکس العمل نشان نمی داد و وقتی از خوبیهای امام هم‏‎ ‎‏می گفتیم هیچ نمی گفت. ‏

‎ ‎

کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 160