حسین دشتی

سوگ بزرگ

‏ساعت ده همان روز، یک افسر عراقی وقتی دیده بود عده ای از بچه ها مشغول بازی‏

کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 161
‏هستند، به مسئول آنها گفته بود: بگو فوتبال را تعطیل کنند. مسئول بند پرسیده بود: برای‏‎ ‎‏چه تعطیل کنند؟ افسر عراقی پاسخ داده بود: مگر نمی دانید رهبرتان فوت کرده است؟‏‎ ‎‏بعد از آن، مسئولان آسایشگاهها جمع شدند و از او خواهش کردند که اجازه بدهد‏‎ ‎‏بچه ها بعد از ظهر به مدت نیم ساعت عزاداری کنند. افسر عراقی هم از مقامات بالا‏‎ ‎‏اجازه گرفت و گفت: می توانید به مدت نیم ساعت در آسایشگاه عزاداری کنید، اما با‏‎ ‎‏صدای آرام. البته، عراقی ها می دانستند که اگر بخواهند در مقابل اسرا مقاومت کنند‏‎ ‎‏بچه ها لجبازی می کنند و با صدای بلند عزاداری می کنند. ما روز اول و دوم را عزاداری‏‎ ‎‏کردیم. روز سوم باز مسئولان آسایشگاهها رفتند و از همین افسر برای نیم ساعت دیگر‏‎ ‎‏اجازه خواستند. البته، عزاداری نیم ساعته خود به خود طولانی می شد و بچه ها به‏‎ ‎‏نیم ساعت اکتفا نمی کردند. شب هم بچه ها عزاداری می کردند. برای مراسم هفتم امام‏‎ ‎‏هم به همین شکل اجازه گرفتیم و افسر اردوگاه اجازه داد.‏

‎ ‎

کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 162