زیاد اتفاق می افتاد که دشمن از دست بچه ها عاجز می شد. یادم هست یک بار یکی از
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 172
سربازهایی که آنجا بود، از شدت خستگی بر اثر شکنجه اسرا گفت: شما اسیر نیستید، اسیر واقعی ما هستیم که در دست شماییم.
حالا باید دید اسرا چه رنجی را متحمل می شدند و چه مصیبتهایی می کشیدند تا دشمن را به این استیصال بکشانند و سبب شوند یک سرباز دژخیم، چنین اظهار عجز و ناتوانی بکند.
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 173