قدمعلی اسحاقیان

فقط یک خواسته!

‏ما یک هفته در سلولی در وزارت جنگ عراق زندانی بودیم (در بخش استخبارات) و‏‎ ‎‏عراقی ها از ما فقط یک خواسته داشتند؛ می گفتند روزی که به امام جسارت کنید شما را‏‎ ‎‏آزاد می کنیم. حتی بعضی وقتها افسر عراقی می گفت: ما همۀ اسرا را می آوریم اینجا و‏‎ ‎‏به محض اینکه به امام جسارت کردند آنها را از این سلول به اردوگاه می فرستیم. یادم‏‎ ‎‏هست آنها یک هفته این برنامه را ادامه دادند. آنها هر شب ما را از سلولی که در آن بودیم‏‎ ‎‏بیرون می بردند و در راهرویی که دو طرفش ساختمان چند طبقه ای بود می زدند؛ مثلاً‏‎ ‎‏ساعت یک شب شروع می کردند و گاه تا اذان صبح می زدند. صدای شیون و فریاد‏‎ ‎‏رفقای آزاده بلند بود، اما احدی به حضرت امام جسارت نمی کرد و من به یاد ندارم کسی‏‎ ‎‏به حضرت امام جسارت کرده باشد.‏

‎ ‎

کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 184