حسین شاکری فر

شکنجه های قرون وسطایی

‏یک مورد به یاد دارم که خیلی قابل توجه است. یکی از اسرای ایرانی که در جبهه حاضر‏‎ ‎‏شده بود و به اسارت نیروهای عراقی در آمده بود، یک برادر عرب عراقی بود که‏‎ ‎‏خودش را خوزستانی معرفی می کرد. یک روز، ایشان به خاطر علاقه به امام و به خاطر‏‎ ‎‏ارادت و عشقی که به امام داشت از صف بیرون کشیده شد و تا حد مرگ شلاق خورد.‏‎ ‎‏سپس، لباس او را از تنش بیرون آوردند و با گرفتن دو پا او را روی زمین اردوگاه که از‏‎ ‎‏ریگ و سنگ پر بود کشیدند. زمین اردوگاه داغ و سنگها تیز و بسیار آزاردهنده بود، لذا‏‎ ‎‏بدنش کاملاً قرمز شده بود، با این حال، او حتی یک کلمه که توهین به امام تلقی شود‏‎ ‎‏نگفت.‏

‏نگهبانان و حتی برخی فرماندهان رژیم عراق که به راستی از درک و فهم بسیار پایینی‏‎ ‎‏برخوردار بودند و در نظامی پرورش یافته بودند که آنان را اینگونه نادان و سفیه بارآورده‏‎ ‎‏بود، خواسته ها و انتظاراتشان هم در حد بسیار پایینی قرار داشت؛ مثلاً سربازان برای‏‎ ‎‏خوشامد فرماندهانشان به اذیت و آزار اسرای بی دفاعی می پرداختند که جز خدا کسی را‏‎ ‎‏نداشتند. بی شک، اذیت و آزار افرادی که در اسارت آنان بودند کار بزرگی نبود.‏

‏این مقدمه را به این منظور عرض کردم که بگویم ما شاهد به ذلت کشیده شدن‏

کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 217
‏عراقی های زیادی (از نگهبان گرفته تا افسر و فرمانده اردوگاه) بودیم که برای اظهار‏‎ ‎‏وجود در مقابل فرمانده و نیروی مافوق خود، از ما می خواستند علیه امام و انقلاب‏‎ ‎‏اسلامی شعار بدهیم و مسئولان جمهوری اسلامی را لعن کنیم. به نظر ما، این نهایت‏‎ ‎‏ذلت بود که آنان برای ترفیع درجه یا گرفتن تشویقی یا خوشامد فرماندهانشان چنین‏‎ ‎‏خوار و ذلیل می شدند و از ما می خواستند به رهبرانمان توهین کنیم. یکی از آنها‏‎ ‎‏می گفت: من متوجه نمی شوم! شما دیگر چه مدل آدمهایی هستید؟ من اگر به جای شما‏‎ ‎‏بودم، حاضر بودم برای یک لقمه نان یا یک نخ سیگار یا هر راحتی دیگری این کار را‏‎ ‎‏انجام دهم؛ اما شما با کتک و شلاق هم راضی نمی شوید و با گرسنگی و اذیت و آزار‏‎ ‎‏می سازید و حاضر به همکاری نیستید.‏

‏این را هم بگویم که عراقی ها برای رسیدن به خواسته های خود راههای مختلفی را‏‎ ‎‏انتخاب می کردند. ما هم در شرایط بدی بودیم و محدودیتهای فراوانی داشتیم؛‏‎ ‎‏محدودیتهایی که رفع آنها برای عراقی ها بسیار راحت بود و می توانست مارا مشتاق و‏‎ ‎‏متمایل به همکاری با آنان بکند. به عنوان مثال، آنها می گفتند: جیره یک عدد نان شما را‏‎ ‎‏دو عدد می کنیم؛ یک ساعتی را که بیرون هستید و به انجام کارهای ضروری می پردازید‏‎ ‎‏به دو ساعت افزایش می دهیم؛ وقت حمام شما را از نیم ساعت وقت برای شصت ـ‏‎ ‎‏هفتاد نفر، بیشتر می کنیم؛ نوبت ده ـ پانزده روزۀ حمام شما را کمتر می کنیم؛ حتی قول‏‎ ‎‏می دادند نامه های ما را زودتر بفرستند یا نامه هایی که می آید را زودتر به دست ما‏‎ ‎‏برسانند، ولی ـ الحمدللّه ـ هیچ یک از فرزندان رشید این ملت، با این وعده ها خام نشد و‏‎ ‎‏کسی حاضر به همکاری با آنان نبود و با همه سربلندی در مقابل آنان مقاومت می کردند.‏

‎ ‎

کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 218