عبدالکریم مازندرانی

اردوگاه پر از خمینی است!

‏وقتی من اسیر شدم، شرایطم خیلی بحرانی بود. شدیداً مجروح شده بودم و خون‏‎ ‎‏فراوانی از من رفته بود. دستم تیر خورده بود و چند جای بدنم نیز زخمی شده بود،‏‎ ‎‏به خاطر همین یادم نمی آید در هنگام اسارت درخواستی مبنی بر اهانت به حضرت امام‏‎ ‎‏از ما داشته باشند؛ ولی در طول اسارت در اردوگاه، بارها با اصرار از ما خواستند که به‏‎ ‎‏امام اهانت کنیم و علیه ایشان  شعار بدهیم.‏

‏لازم است این نکته را عرض کنم که عراقی ها هر چیز مثبتی را که برای ما ارزش بود،‏‎ ‎‏با خمینی می شناختند و با عنوان خمینی از آن یاد می کردند؛ مثلاً، اگر یک روحانی خیلی‏‎ ‎‏قوی و مثبتی بود و کارکرد خوبی داشت و کار فرهنگی ـ سیاسی می کرد می گفتند:‏‎ ‎‏خمینی است. اگر می خواستند او را خوب بشناسانند، در یک کلام می گفتند: خمینی. اگر‏‎ ‎‏پاسدار خیلی خوبی را می خواستند معرفی کنند، می گفتند: این خمینی است. اگر‏‎ ‎‏اردوگاهی خیلی حزب اللهی و خوب بود، می گفتند آن اردوگاه پر از خمینی است.‏‎ ‎‏خلاصه، نام مقدس حضرت امام سمبل و الگویی شده بود برای همه چیزهایی که نشانه‏‎ ‎‏مقاومت بود؛ نشانه خصایل انسان حزب اللهی بود؛ نشانه خدایی بودن و الهی بودن بود و‏‎ ‎‏هر چیزی را که عراقی ها می خواستند خیلی مختصر و مفید بفهمانند متعلق به انقلاب و‏

کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 231
‏حزب الله است می گفتند: خمینی است و این خیلی خوب بود.‏

‎ ‎

کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 232