عبدالکریم مازندرانی

حرکت خوبِ نقیب رضا

‏یادم هست در اردوگاه نوزده، حدود چهار ـ پنج هزار اسیر نگهداری می شد که بسیاری از‏‎ ‎‏آنها افراد نابابی بودند. ما حدوداً ششصد نفر بودیم که مدتی را در ملحق‏‎[1]‎‏ اردوگاه هجده‏‎ ‎‏و مدتی را در قلعه‏‎[2]‎‏ اردوگاه هجده گذراندیم. متأسفانه، آن دوستان ما نواقص زیادی‏‎ ‎‏داشتند و بر اثر مشکلات اسارت به برخی مسائل بی ارزش یا ضد ارزش روی آورده‏‎ ‎‏بودند. مثلاً، چندتایی می نشستند و قمار بازی می کردند و از این کارها. ما در میان آنها به‏‎ ‎‏اردوگاه خمینی معروف بودیم. یادم هست سربازی می خواست به قسمت ما بیاید. یکی‏‎ ‎‏از عراقی ها به او گفته بود: اینجا که تو داری می روی طرفدارهای خمینی نیستند، خود‏‎ ‎‏خمینی هستند. جالب است بدانید فرمانده اردوگاه، که نقیب (سروان) رضا نام داشت و‏‎ ‎‏شیعه هم بود، روز اولی که پیش ما آمد، همان روحیه معمولی عراقی ها را داشت و شبیه‏‎ ‎‏افسرهای صدامی بود. حتی از ما خواست تا رقص و بزن و بکوب داشته باشیم و چون‏

کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 236
‏اینها انجام نشد از ما عصبانی شد؛ ولی بعد از این قضیه، وقتی دید بچه ها نماز‏‎ ‎‏می خوانند، روزه می گیرند، کارهایشان منظم است، نظافت را به خوبی رعایت می کنند،‏‎ ‎‏قرآن می خوانند، آموزش و پرورش خودشان را دارند، تعلیم و تربیت خودشان را دارند،‏‎ ‎‏فراگیری زبانهای خارجی و خلاصه همه خصوصیات خوبی که در جامعه اسلامی و‏‎ ‎‏جامعه انسانی ایده آل هست را دارند، تحت تأثیر قرار گرفت و حرکت خوبی انجام داد.‏‎ ‎‏ماجرا این بود که یک محموله لباس آمده بود شامل پیراهن و زیر شلوار و ما حدود‏‎ ‎‏ششصد ـ هفتصد دست لباس نیاز داشتیم و لباسهای باکیفیت نیز در همین حدود بود.‏‎ ‎‏وقتی عراقی ها می خواستند لباسها را بین بچه ها توزیع کنند، همین نقیب رضا دستور‏‎ ‎‏داده بود لباسهای خوبتر و با کیفیت تر را به اردوگاه خمینی بدهند. گفته بود اینها خیلی‏‎ ‎‏ارزشی و خوبند؛ کاملاً خصوصیات خمینی را دارند و اینها ارزشمندند. من فکر می کنم‏‎ ‎‏تعریفی که اینجا از بچه ها شد، در حقیقت تعریف از امام بود؛ یعنی خمینی چنین‏‎ ‎‏شخصیتی بوده که سربازان و پیروان خود را اینطور بار آورده است.‏

‎ ‎

کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 237

  • )) ملحق بخشی از اردوگاه بود که پس از تشکیل و تکمیل اردوگاه به خاطر نزدیک بودن به اردوگاه به هر اردوگاهی ملحق می شد و به این نام خوانده می شد.
  • )) بخشی از اردوگاه بود که به خاطر داشتن دیوارهای بلند به نام قلعه خوانده می شد.