بچه ها در اسارت هرچه بیشتر اذیت می شدند و شکنجه می دیدند و کتک می خوردند، ارادتشان به حضرت امام بیشتر می شد و این دقیقاً عکس تفکر پوچ عراقی ها بود. البته، اسرای ما دو دسته بودند: یک دسته بسیجیها بودند و دسته دیگر سربازانی بودند که به اصطلاح به خاطر انجام خدمت سربازی به جبهه آمده بودند. دسته اول امام را به خوبی می شناختند و به خاطر این شناخت، ارادت قلبی بسیار زیادی به او داشتند؛ ولی دسته دوم کمتر با امام و افکار امام آشنایی داشتند و آن اعتقاد محکم و راسخی را که در بسیجیها دیده می شد، نداشتند. عراقی ها هم روی آنها بیشتر کار می کردند و به همین خاطر، خیلی مواقع از آنها می خواستند به امام توهین کنند و گاهی به نتیجه هم می رسیدند. عراقی ها آنها را از ما جدا کرده بودند تا افکار ما روی آنها تأثیر نگذارد، ولی
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 252
با فعالیتهای بچه ها و تبلیغاتی که درباره امام می کردند و آگاهیهایی که به اسرا داده می شد، بعد از مدتی آنها هم ارادتمند امام شدند و در مقابل خواسته های عراقی ها باصلابت ایستادند.
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 253