مصطفی محمدی نجف آبادی

روزه نذری

‏در ابتدا، دشمن متوجه این فعالیتهای بچه ها نمی شد، ولی بعد که متوجه شدند گفتند:‏‎ ‎‏دو نفر دو نفر با هم باشید! حتی بعد از مدتی گفتند: دو نفر دو نفر هم نباشید و یک نفری‏‎ ‎‏قدم بزنید. حق اینکه دو نفر با هم باشید را ندارید.‏


کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 254
‏بعد از مدتی، سهمیه چای و غذا را قطع کردند. بعضی مواقع هم که می فهمیدند‏‎ ‎‏بچه ها روزه گرفته اند، می آمدند و کسی را که روزه دار بود به شدت کتک می زدند و با زور‏‎ ‎‏روزه اش را باطل می کردند و می گفتند: حق روزه گرفتن ندارید. یا می گفتند: برای چه‏‎ ‎‏شما این کارها را می کنید؟ مگر امام کیست که شما دارید این کارها را برایش انجام‏‎ ‎‏می دهید؟ ولی بچه ها کار خودشان را انجام می دادند و نذرشان را می کردند. بچه ها در‏‎ ‎‏مضیقه و تحت فشار بودند، ولی زمانی که تنها می شدند، خودشان دعا می کردند و ذکر‏‎ ‎‏می گفتند و ختم صلوات یا ختم امن یجیب می گرفتند و تنها آرزویشان شفای حضرت‏‎ ‎‏امام بود. تا اینکه بالاخره خواست خدا بر این قرار گرفت که حضرت امام از دنیا بروند.‏‎ ‎‏بچه ها هم واقعاً غمگین و عزادار شدند.‏

‎ ‎

کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 255