مقاله اولی‌ در آدابی که در تمام حالات نماز بلکه در تمام عبادات و مناسک ضرور است و در آن چند فصل است.

فصل سوم در بیان خشوع است

فصل سوم در بیان خشوع است

‏     یکی از اموری که از برای سالک در جمیع عبادات خصوصاً نماز که‏‎ ‎‏سرآمد همۀ عبادات است و مقام جامعیّت دارد لازم است، خشوع است. و‏‎ ‎‏حقیقت آن عبارت است از خضوع تامّ ممزوج با حبّ یا خوف. و آن حاصل‏‎ ‎‏شود از ادراک عظمت و سطوت و هیبت جمال و جلال. و تفصیل این اجمال‏‎ ‎‏آن است که قلوب اهل سلوک به حسب جبلّت و فطرت مختلف است:‏

‏     پاره ای از قلوبْ عشقی و از مظاهر جمالند و به حسب فطرت متوجّه به‏‎ ‎‏جمال محبوب هستند؛ و چون در سلوکْ ادراک ظلّ جمیل یا مشاهدۀ اصل‏‎ ‎‏جمال کنند، عظمت مختفیه در سرّ جمال آنها را محو کند و از خود بی خود‏‎ ‎‏نماید. چون در هر جمالی جلالی مختفی و در هر جلالی جمالی مستور‏‎ ‎‏است، چنانچه اشاره به این ممکن است فرموده باشد حضرت مولی العارفین‏‎ ‎‏و امیرالمؤمنین والسالکین صلوات اللّه علیه و علی آله اجمعین آنجا که‏‎ ‎‏فرماید: ‏سُبْحٰانَ مَن اِتَّسَعَتْ رَحْمَتُهُ لاَِوْلِیٰائِهِ فِی شِدَّةِ نِقْمَتِهِ وَ اشْتَدَّتْ نِقْمَتُهُ لاَِعْدائِهِ‎ ‎فی سَعَةِ رَحْمَته.‎[1]‎‏ پس، هیبت و عظمت و سطوت جمال آنها را فرو گیرد و‏‎ ‎‏حالت خشوع در مقابل جمال محبوب برای آنها دست دهد. و این حالت در‏‎ ‎‏اوائل امر موجب تزلزل قلب و اضطراب شود، و پس از تمکینْ حالت انس رخ‏‎ ‎‏دهد و وحشت و اضطراب حاصل از عظمت و سطوت مبدّل به أنس و سکینه‏‎ ‎‏شود و حالت طمأنینه دست دهد؛ چنانچه حالت قلب خلیل الرحمن‏‎ ‎‏علیه السلام چنین بوده.‏

‏     و پاره ای از قلوبْ خوفی و از مظاهر جلالند. آنها همیشه ادراک عظمت‏‎ ‎

‏ ‏


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 13
‏و کبریا و جلال کنند و خشوع آنها خوفی باشد؛ و تجلّیات اسماء قهریّه و‏‎ ‎‏جلالیّه بر قلوب آنها شود؛ چنانچه حضرت یحیی علی نبیّنا و آله و علیه السلام‏‎ ‎‏چنین بوده. پس، خشوع گاهی ممزوج با حبّ است و گاهی ممزوج با خوف‏‎ ‎‏و وحشت است، گرچه در هر حبّی وحشتی و در هر خوفی حبّی است.‏

‏     و مراتب خشوع به حسب مراتب ادراک عظمت و جلال و حسن و جمال‏‎ ‎‏است. و چون امثال ماها با این حال از نور مشاهدات محرومیم، ناچار باید‏‎ ‎‏در صدد تحصیل خشوع از طریق علم یا ایمان برآییم. قال تعالی: ‏قَدْ اَفْلَحَ‎ ‎الْمُؤْمِنُونَ الَّذین هُمْ فی صَلاتِهِمْ خٰاشِعُون.‎[2]‎‏ خشوع در نماز را از حدود و علائم‏‎ ‎‏ایمان قرار داده؛ پس، هرکس در نماز خاشع نباشد، به حسب فرمودۀ ذات‏‎ ‎‏مقدّس حق از زمرۀ اهل ایمان خارج است. و نمازهای ماها که مشفوع با‏‎ ‎‏خشوع نیست از نقصان ایمان یا فقدان آن است. و چون اعتقاد و علم غیر از‏‎ ‎‏ایمان است، از این جهت این علمی که به حق و اسماء و صفات او و سایر‏‎ ‎‏معارف الهیّه در ما پیدا می شود غیر از ایمان است. شیطان به شهادت ذات‏‎ ‎‏مقدّس حق علم به مبدأ و معاد دارد، مع ذلک کافر است ـ ‏خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ‎ ‎مِنْ طِین‎[3]‎‏ گوید، پس حق تعالی و خالقیّت او را مقرّ است؛ ‏اَنْظِرْنی اِلٰی یَوْمِ‎ ‎یُبْعَثُون‎[4]‎‏ گوید، پس معاد را معتقد است؛ علم به کتب و رسل و ملائکه دارد،‏‎ ‎‏با این وصف خداوند او را کافر خطاب کرده و از زمرۀ مؤمنین خارج فرموده.‏‎ ‎‏     پس، اهل علم و ایمان از هم ممتازند: هر اهل علمی اهل ایمان نیست.‏‎ ‎‏پس، باید پس از سلوک علمی خود را در سلک مؤمنین داخل کند و عظمت و‏‎ ‎‏جلال و بهاء و جمال حق جلت عظمته را به قلب برساند تا قلب خاشع شود،‏‎ ‎‏و الاّ مجرد علم خشوع نمی آورد؛ چنانچه می بینید در خودتان که با اعتقاد به‏‎ ‎‏مبدأ و معاد و اعتقاد به عظمت و جلال حقّ قلب شما خاشع نیست.‏

‏     و اما قول خدای تعالی: ‏اَلَمْ یَاْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا اَنْ تَخْشَعَ قُلوُبُهُمْ لِذِکْرِ اللّه وَ مٰا‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 14
نَزَلَ مِنَ الْحَق‎[5]‎‏ شاید ایمان صوری، که همان اعتقاد بما جاء به النّبیّ صلّی‏‎ ‎‏اللّه علیه است، مقصود باشد، و الاّایمان حقیقی ملازم با یک مرتبه از خشوع‏‎ ‎‏است؛ یا آن که خشوع در آیۀ شریفه خشوع به مراتب کامله باشد؛ چنانچه‏‎ ‎‏عالم را گاهی اطلاق کنند بر کسی که از حدّ علم به حدّ ایمان رسیده باشد؛ و‏‎ ‎‏محتمل است در آیۀ شریفۀ ‏اِنَّمٰا یَخْشَی اللّه مِنْ عِبٰادِهِ الْعُلَمٰاء‎[6]‎‏ اشاره به آنها‏‎ ‎‏باشد. و در لسان کتاب و سنّتْ علم و ایمان و اسلام به مراتب مختلفه اطلاق‏‎ ‎‏شده و بیان آنها از وظیفۀ این اوراق خارج است.‏

‏     بالجمله، سالک طریق آخرت ـ خصوصاً با قدم معراج صلوتی ـ لازم‏‎ ‎‏است قلب خود را با نور علم و ایمان خاشع کند و این رقیقۀ الهیّه و بارقۀ‏‎ ‎‏رحمانیّه را در قلب هر اندازه ممکن است متمکّن نماید بلکه بتواند در تمام‏‎ ‎‏نماز حفظ این حالت را بنماید. و حالت تمکّن و استقرار در اوّل امر گرچه‏‎ ‎‏برای امثال ماها قدری صعب و مشکل است ولی با قدری ممارست و ارتیاض‏‎ ‎‏قلب امری است بسی ممکن.‏

‏     عزیزم، تحصیل کمال و زاد آخرتْ طلب و جدّیّت می خواهد و هرچه‏‎ ‎‏مطلوب بزرگتر باشد جدّیّت در راه آن سزاوارتر است؛ البتّه معراج قرب الهی‏‎ ‎‏و مقام تقرّب جوار ربّ العزة با این حال سستی و فتور و سهل انگاری دست‏‎ ‎‏ندهد؛ مردانه باید قیام کرد تا به مطلوب رسید. شما که ایمان به آخرت دارید‏‎ ‎‏و آن نشئه را نسبت به این نشئه طرف قیاس نمی دانید، چه در جانب سعادت و‏‎ ‎‏کمال یا در جانب شقاوت و وبال، چه که آن نشئه عالم ابدی دائمی است که‏‎ ‎‏موت و فنا ناپذیر است، سعیدش در راحت و عزّت و نعمت همیشه ایست آنهم‏‎ ‎‏راحتی که در این عالم شبیه ندارد، عزّت و سلطنتی الهی که در این نشئه نظیر‏‎ ‎‏ندارد، نعمتهایی که در متخیّلۀ کسی خطور ننموده است، و همینطور در‏‎ ‎‏جانب شقاوت آن که عذاب و نقمت و وبالش در این عالم نظیر و مثل ندارد، و‏‎ ‎

‏ ‏

‏ ‏


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 15
‏راه وصول به سعادت اطاعت ربّ العزّة است، و در بین اطاعات و عبادات‏‎ ‎‏هیچ یک به مرتبۀ این نماز که معجونی است جامع الهی که متکفّل سعادت بشر‏‎ ‎‏است و قبولی آن موجب قبولی جمیع اعمال است نمی باشد، پس باید در‏‎ ‎‏طلب آن جدّیّت تامّ نمایید و از کوشش مضایقه نکنید و در راه آن تحمّل مشاقّ‏‎ ‎‏نمایید، با آنکه مشقّت هم ندارد بلکه اگر چندی مواظبت کنید و انس قلبی‏‎ ‎‏حاصل شود، در همین عالم از مناجات با حق لذّتها می برید که با هیچ یک از‏‎ ‎‏لذّات این عالم طرف نسبت نیست؛ چنانچه از مطالعۀ احوال اهل مناجات با‏‎ ‎‏حق این مطلب روشن شود.‏

‏     بالجمله، خلاصۀ مذاکرۀ ما در این فصل آن است که پس از آن که‏‎ ‎‏عظمت و جمال و جلال حق را انسان به برهان یا بیان انبیاء علیهم السلام‏‎ ‎‏فهمید، قلب را متذکّر آن باید نمود، و کم کم با تذکّر و توجّه قلبی و مداومت به‏‎ ‎‏ذکر عظمت و جلال حقّ خشوع را در قلب وارد باید نمود تا نتیجۀ مطلوبه‏‎ ‎‏حاصل آید. و در هر حال سالک نباید قناعت کند به آن مقامی که دارد، که هر‏‎ ‎‏مقام برای امثال ماها حاصل شود در بازار اهل معرفت به پشیزی نیرزد و در‏‎ ‎‏سوق اصحاب قلوب با خردلی مقابله نکند. سالک باید در جمیع حالات‏‎ ‎‏متذکّر نقص و معایب خود باشد شاید راهی به سعادت از این طریق باز شود.‏‎ ‎‏والحمدللّه .‏

‎ ‎

کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 16

  • )) «منزه است کسی که عذاب و نقمتش شدید است و در همان حال رحمت او دوستانش را فرا گرفته؛ و با آنکه دایرۀ رحمتش فراگیر است، عذاب و نقمتش برای دشمنان شدّت گرفته است.» نهج البلاغة، فیض الاسلام، ص 215، خطبۀ 89.
  • )) «همانا رستگار شدند مؤمنانی که در نمازشان خاشع اند.» (مؤمنون / 1 و 2 )
  • )) «مرا از آتش و او را از گل آفریده ای.» (اعراف / 12)
  • )) « مرا تا روزی که برانگیخته شوند مهلت ده.» (اعراف / 14)
  • )) «آیا مؤمنان را آن زمان فرا نرسیده است که دلهایشان برای یاد خدا و آنچه از حق نازل گشته خاشع گردد.» (حدید / 16)
  • )) «همانا از میان بندگان خدا، دانشمندان از خداوند بیم و خشیت دارند.» (فاطر/ 28)